کد خبر: 4297292
تاریخ انتشار : ۱۸ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۷:۰۰
یک استاد دانشگاه تبیین کرد

چالش بازنمایی عاشورا؛ مرز وفاداری به تاریخ و خلاقیت هنری

حجت‌الاسلام سلمان رضوانی با بیان اینکه در مسئله بازنمایی عاشورا همواره یک چالش جدی میان وفاداری به تاریخ و خلاقیت هنری وجود داشته است، گفت: هنرمند باید بتواند حقیقت واقعه را به‌درستی درک کند و آن را با زبانی که مخاطب می‌فهمد بیان کند. اما همین زبان، اگر بدون شناخت از اصل واقعه یا بدون پایبندی به هویت دینی باشد، می‌تواند به تحریف منجر شود یا در نهایت از عظمت ماجرا بکاهد.

سلمان رضوانیامروزه با ظهور رسانه‌ها و قالب‌های نوین ارتباطی مانند شبکه‌های اجتماعی، پادکست‌ها و مینی‌سریال‌ها، فرصت‌های تازه‌ای برای بازآفرینی پیام عاشورا در قالبی متناسب با ذائقه و زبان مخاطب نسل جوان فراهم شده است. این ظرفیت‌ها در صورت بهره‌گیری صحیح، می‌تواند تحولی در روند تولید آثار عاشورایی ایجاد کند. در این میان، نقش نهادهای دینی، پژوهشی و رسانه‌ای در حمایت از هنرمندان و ایجاد گفتمانی مستحکم پیرامون هنر دینی بسیار مهم و تعیین‌کننده است. همچنین توصیه می‌شود هنرمندان با مطالعه عمیق معارف دینی و نگاهی خلاقانه و مبتنی بر حقیقت، آثار فاخر و اثرگذاری ارائه دهند که پیام عاشورا را به زبان هنری به نسل‌های آینده منتقل کند.

ایکنا در این راستا گفت‌وگویی مفصل با حجت‌الاسلام‌ سلمان رضوانی، استاد دانشگاه و مدیر دفتر پژوهش‌های دین و رسانه اداره کل پژوهش‌های اسلامی و مؤلف کتاب‌های «رسانه دینی»، «درباره نقد»، «انقلاب و رسانه» و «در تقابل سنت و مدرنیسم» انجام داده و به بررسی ابعاد دراماتیک عاشورا، چالش‌های هنری بازنمایی این حادثه و فرصت‌های موجود برای تولید آثار عاشورایی در رسانه‌های نوین پرداخته شده. وی در قسمت نخست این گفت‌وگو با بیان اینکه عاشورا، در واقع، مانند یک مینیاتور عظیم از همه وضعیت‌های نمایشی است که درام‌نویس می‌تواند از آن بهره گیرد، گفت: واقعه عاشورا با ترکیب وضعیت‌هایی چون ایثار، خیانت، توبه و شهادت، به منبعی بی‌پایان برای خلق روایت‌های هنری تبدیل شده است؛ روایتی که باید با نگاهی معرفتی، دقیق و دور از تحریف به تصویر کشیده شود. در ادامه بخش دوم را با هم می‌خوانیم.

ایکنا - در شرایطی که رسانه‌ها به صورت گسترده به حوزه فرهنگ، دین و سبک زندگی ورود کرده‌اند، از نگاه شما جایگاه هنرهای نمایشی و رسانه‌ای در ترویج دین و بازنمایی واقعه عاشورا چگونه باید تعریف شود تا هم مؤثر واقع شود و هم از کلیشه‌زدگی و سطحی‌نگری در امان بماند؟

وقتی از بازنمایی مفاهیم دینی در رسانه و به‌ویژه آثار نمایشی سخن می‌گوییم، ناگزیر باید به ظرافت‌هایی توجه کنیم که مرز میان اثرگذاری و کلیشه‌سازی را مشخص می‌کنند. عاشورا واقعه‌ای عمیق، چندلایه و سرشار از معانی و مفاهیم انسانی، الهی و اجتماعی است. اگر قرار است در رسانه بازتابی داشته باشد، باید به همین ابعاد توجه شود و نه‌فقط به سطحی‌ترین شکل ماجراها یا صرفاً صحنه‌های احساسی یا شعاری آن پرداخته شود.

از سوی دیگر هنر نمایشی ظرفیت‌های کم‌نظیری دارد که اگر با نگاه هنرمندانه و دغدغه‌مند به کار گرفته شود، می‌تواند لایه‌های پنهان و کمتر دیده‌شده عاشورا را برای مخاطب امروز معنا کند. باید از قالب‌های محدود و بازنمایی‌های تکراری عبور کرد و در عین وفاداری به متن واقعه، زبان و فرم امروزی برای روایت آن یافت. دین را نمی‌توان با فرمان رسمی و بخش‌نامه‌ای ترویج کرد. باید آن را زیست و رسانه باید این زیست را به تصویر بکشد. از این رو هنرمند متعهد در حوزه دین و عاشورا، باید هم مرجعیت متن دینی را رعایت کند و هم نیاز مخاطب امروز را بشناسد. تلفیق این دو، یعنی وفاداری به معنا و خلاقیت در فرم، تنها راه نجات هنر دینی از سطحی‌نگری است. رسانه‌ای که بتواند با مخاطب خود گفت‌وگو کند، نه اینکه صرفاً پیام بدهد، موفق‌تر عمل خواهد کرد.

ایکنا - یکی از مسائل مهم در بازنمایی عاشورا، نسبت میان حقیقت تاریخی واقعه با روایت هنری آن است. به نظر شما هنرمند در آثار عاشورایی چقدر می‌تواند از تخیل و خلاقیت هنری بهره گیرد بدون آنکه به تحریف یا تقلیل ماجرا منجر شود؟

در مسئله بازنمایی عاشورا همواره یک چالش جدی میان وفاداری به تاریخ و خلاقیت هنری وجود داشته است. هنرمند باید بتواند حقیقت واقعه را به‌درستی درک کند و آن را با زبانی که مخاطب می‌فهمد بیان کند. اما همین زبان، اگر بدون شناخت از اصل واقعه یا بدون پایبندی به هویت دینی باشد، می‌تواند به تحریف منجر شود یا در نهایت از عظمت ماجرا بکاهد. بنابراین مرز میان تخیل هنری و تحریف تاریخی باید به‌خوبی شناخته شود.

البته خلاقیت به معنای تحریف نیست. اتفاقاً خلاقیت در روایتگری و فرم هنری باعث می‌شود تا مخاطب با واقعه‌ای که هزار و اندی سال پیش رخ داده، احساس هم‌ذات‌پنداری کند. مسئله این است که خلاقیت نباید در خدمت وارونه‌نمایی یا سطحی‌سازی باشد. می‌توان از زاویه‌ای جدید به واقعه نگاه کرد، می‌توان شخصیت‌هایی فرعی را پررنگ کرد یا حتی از زبان یک کودک یا یک غیرمسلمان عاشورا را روایت کرد، اما نباید اصل پیام و هویت ماجرا فراموش شود.

هنرمند باید بتواند حقیقت واقعه را به‌درستی درک کند و آن را با زبانی که مخاطب می‌فهمد بیان کند. اما همین زبان، اگر بدون شناخت از اصل واقعه یا بدون پایبندی به هویت دینی باشد، می‌تواند به تحریف منجر شود یا در نهایت از عظمت ماجرا بکاهد

برای نمونه، وقتی در آثار عاشورایی صرفاً به قهرمان‌سازی از امام حسین(ع) بدون توجه به سیره رفتاری، گفتاری و تصمیمات ایشان در متن ماجرا بپردازیم، نه‌تنها به شخصیت اصلی جفا کرده‌ایم بلکه مخاطب را هم از فهم درست محروم کرده‌ایم. هنر باید کشف کند نه تحمیل. بازنمایی عاشورا نیازمند تفقه است. یعنی باید هنرمند از لحاظ دینی، تاریخی و حتی زیبایی‌شناختی به فهمی عمیق برسد تا اثرش معنا داشته باشد.

ایکنا - از نظر شما رابطه نهاد دین و ساختار حوزوی با رسانه و هنر چگونه باید تنظیم شود تا هم از انفعال در حوزه روایت دینی جلوگیری شود و هم از مداخله‌ای که خلاقیت هنری را محدود کند پرهیز شود؟

یکی از آسیب‌های جدی که در حوزه دین و رسانه وجود دارد، همین رابطه نادرست یا تنظیم‌نشده میان نهاد دین و رسانه است. گاهی از آن‌سو شاهدیم که نهادهای دینی نسبت به رسانه نگاهی ابزاری و شعاری دارند. یعنی رسانه را صرفاً بلندگوی پیام‌های آماده تلقی می‌کنند که باید به مخاطب منتقل شود. در حالی که رسانه امروز بستر گفت‌وگوست نه انتقال یک‌سویه پیام. از سوی دیگر، برخی رسانه‌ها و هنرمندان نیز به دلیل عدم شناخت دقیق از معارف دینی، به شکل سطحی یا حتی غلط به مفاهیم دینی ورود می‌کنند. نتیجه این می‌شود که یا با آثار بی‌تأثیر مواجهیم، یا با تولیداتی که در ظاهر دینی‌اند اما در محتوا با آموزه‌های اصیل فاصله دارند. بنابراین باید یک ارتباط متقابل و همدلانه میان دو حوزه برقرار شود. حوزه دین باید زبان رسانه را بشناسد و رسانه هم باید عمق دین را درک کند.

توصیه من این است که نهادهای دینی به جای نظارت‌های سلبی و تقابلی، به مشاوره فعال با هنرمندان و نویسندگان روی بیاورند. تولید مشترک، اتاق‌های فکر میان حوزویان و هنرمندان، نشست‌های مشترک و تربیت میان‌رشته‌ای برای طلاب و هنرمندان می‌تواند بسیاری از فاصله‌ها را کم کند. ما نیاز به تولید معنا داریم نه تولید انبوه شعار.

ایکنا - یکی از چالش‌های همیشگی در بازنمایی عاشورا در قالب‌های هنری و نمایشی، مواجهه با چهره‌های مقدس و رعایت خطوط قرمز اعتقادی است. از سوی دیگر، هنر بدون تخیل و روایت‌پردازی کارایی ندارد و در صورت نداشتن خلاقیت، به اثری خشک و بی‌روح بدل می‌شود. در این میان، چگونه می‌توان مرز میان حرمت دینی و خلاقیت هنری را به درستی ترسیم کرد تا هم شأن قدسی واقعه حفظ شود و هم پیام آن به زبان تصویر برای مخاطب امروز قابل درک باشد؟

هنر از منظر تعریف، به‌نوعی قرارداد میان صاحب اثر و مخاطب تلقی می‌شود. این قراردادها وحی منزل نیستند و قابل بازتعریف و توسعه‌ هستند. در نگرش‌های دراماتیک غربی، معمولاً گفته می‌شود که امکان پرداخت دقیق شخصیت‌های مطلقاً سفید یا مطلقاً سیاه وجود ندارد زیرا این شخصیت‌ها یا دست‌نیافتنی هستند یا به کاریکاتور شباهت پیدا می‌کنند. اما واقعیت آن است که تاریخ بشری هم دارای شخصیت‌های مطلقاً نورانی و هم دارای چهره‌های مطلقاً ظلمانی بوده است. گرچه طیف خاکستری‌ها گسترده‌تر است، اما وجود مطلق‌های سفید و سیاه انکارناپذیر است و قابلیت بازنمایی هنرمندانه دارند.

وقایع امروز جهان مانند فاجعه غزه، مصداق تداوم عاشوراست. در آنجا نیز مظلومان بی‌گناه در برابر ظلم مطلق مقاومت می‌کنند، همان‌طور که در کربلا تقابل حق و باطل، خیر و شر و ایثار و خشونت رخ داد

اشکال اصلی آنجاست که بسیاری از هنرمندان به دلیل حرکت در میانه طیف، ناتوان از پرداخت جدی به شخصیت‌های قدسی هستند. اما اگر هنر را به مثابه قرارداد بدانیم، این قرارداد قابلیت تجدید دارد. به شرط آنکه صاحب اثر، خلاقیت لازم برای ارتقای سطح این قرارداد را داشته باشد. هنر دینی نه تنها با تخیل در تعارض نیست بلکه اگر این تخیل در مسیر حقیقت حرکت کند، نه‌تنها مشروع است بلکه مؤثر نیز خواهد بود. تفاوت تخیل با توهم در همین‌جاست؛ تخیل مبتنی بر حقیقت است اما توهم بر مبنای خیال غیرمستند حرکت می‌کند.

در نتیجه، برای پرداخت هنرمندانه به شخصیت‌های معصوم، باید نخست مفهوم عصمت را به‌درستی فهمید. صاحب اثری که درک صحیحی از عصمت دارد، می‌تواند متناسب با این فهم، نمادپردازی کند. نباید تخیل را ممنوع کرد بلکه باید آن را هدایت کرد. پرداخت شخصیت‌های قدسی نیازمند درک والای هنرمند و پرهیز از ساده‌سازی یا تقدس‌زدایی است. جای تخیل هنری در درام دینی خالی نیست بلکه باید در راستای حقیقت و نه در تضاد با آن به کار گرفته شود. اگر چنین شود، اثر هنری حتی بدون پیروی کامل از نعل به نعل تاریخ، می‌تواند اثری عمیق، تأثیرگذار و وفادار به روح واقعه باشد.

ایکنا - برخی معتقدند اگر درام عاشورایی صرفاً به گزارش تاریخی تبدیل شود از تأثیرگذاری آن کاسته خواهد شد. از منظر شما چگونه می‌توان با رویکرد اسطوره‌ای یا نمادین، مفاهیمی همچون ایثار، شجاعت، ظلم‌ستیزی، وفاداری و عشق را که همه در بطن واقعه عاشورا نهفته‌اند، استخراج و به زبان سینما و تلویزیون تبدیل کرد؟

آیت‌الله جوادی آملی تعریفی زیبا از هنر ارائه داده‌اند که می‌فرمایند: هنر یعنی تبدیل معقولات به محسوسات. این تعریف برخلاف تصور برخی است که گمان می‌کنند علما و روحانیون آشنایی عمیقی با هنر ندارند. حقیقت آن است که هرچه دیدگاه عرفانی عمیق‌تری داشته باشیم، درک هنری والاتری نیز خواهیم داشت. عاشورا در این چارچوب، نمونه‌ای بی‌بدیل از تجسم معقولات در قالب محسوسات است.

در عاشورا، مفاهیمی چون عشق، ایثار، وفاداری و آزادگی که پیش‌تر در متون عرفانی یا شعری آمده بود، به تجربه‌های ملموس و عینی بدل شدند. رابطه عاشقانه میان امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) نه فقط در کلام بلکه در کنش و حضورشان در کربلا تجلی یافت. این تبدیل مفاهیم به نمادهای قابل لمس، خود ماهیت هنری دارد. در هنرهای تجسمی عاشورایی نیز این روند مشاهده می‌شود؛ مثلاً در نماد کاسه آب و دست بریده حضرت عباس(ع) که ایثار، عطش، وفاداری و مظلومیت را به‌طور فشرده و بلیغ منتقل می‌کند.

نمادپردازی، خلاصه‌سازی عاطفی و تصویری از مفاهیم بلند است. وقتی یک ظرف آب در کنار یک دست بریده قرار می‌گیرد، هنرمند به‌جای بازگویی تاریخی، روایت تصویری را خلق کرده است که درک آن برای مخاطب، احساسی و در عین حال معرفتی است. تعزیه نیز نمونه‌ای دیگر از تلاش برای حفظ محتوای عاشورا در قالبی نمایشی و نمادین است. بنابراین، هر چه درک هنرمند از ابعاد عرفانی، حماسی، عاطفی و معرفتی عاشورا عمیق‌تر باشد، توانایی او در بازنمایی آن نیز گسترده‌تر و اثرگذارتر خواهد شد.

ایکنا - برخی مفاهیم عاشورایی نظیر «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» ظرفیت‌هایی برای معاصرسازی روایت عاشورا فراهم کرده‌اند. از منظر شما چگونه می‌توان این نگاه را به‌عنوان مبنای خلق داستان‌هایی با مضمون اجتماعی، عدالت‌محور یا حتی خانوادگی در قالب آثار نمایشی قرار داد؟

ما نه فقط از منظر اعتقادی، بلکه حتی از زاویه علمی می‌توانیم اثبات کنیم که واقعه عاشورا در زمان متوقف نشده بلکه در جریان است. در فیزیک، این بحث مطرح است که حوادث جهان هیچ‌گاه محو نمی‌شوند بلکه در طول زمان امتداد می‌یابند. صدایی که امروز تولید می‌شود، ممکن است میلیون‌ها سال نوری بعد تازه شنیده شود. به همین دلیل، عاشورا نیز هم‌اکنون در حال سیر در جهان است. این بدان معناست که واقعه عاشورا، صرفاً یک خاطره تاریخی نیست بلکه حقیقتی جاری در بستر هستی است.

از این منظر، وقایع امروز جهان مانند فاجعه غزه، مصداق تداوم عاشوراست. در آنجا نیز مظلومان بی‌گناه در برابر ظلم مطلق مقاومت می‌کنند، همان‌طور که در کربلا تقابل حق و باطل، خیر و شر و ایثار و خشونت رخ داد. امروز نیز در جغرافیای دیگر، همین مفاهیم جریان دارد. بسیاری از کشورهای جهان به این نتیجه رسیده‌اند که ظلم اسرائیل، نمود شر مطلق است. وقتی حق و باطل امروز در برابر هم ایستاده‌اند، به‌واقع عاشورا در حال بازتولید است.

عاشورا واجد ژانرهای مختلف نمایشی است؛ از درام خانوادگی تا تراژدی اجتماعی از عاشقانه تا حماسی. داستان وهب، جوان مسیحی و همسرش، نمونه‌ای از درام عاشقانه در بستر دینی است. این داستان می‌تواند الگویی برای پرداخت به مفاهیم خانوادگی یا اجتماعی در بستر آثار معاصر باشد. عاشورا از آن جهت الگوی تمام‌نماست که ظرفیت ورود به همه ژانرهای سینمایی را دارد، مشروط بر آن‌که هنرمند، درک درستی از این عمق داشته باشد و بخواهد از این منبع معنوی بهره‌برداری هنرمندانه کند.

ایکنا - شما در بخشی از صحبت‌ها به این نکته اشاره کردید که نسبت آثار نمایشی با آموزه‌های دینی، باید متناسب با کارکرد آن‌ها در نظام زندگی بشر تعریف شود. لطفاً توضیح دهید مقصود شما از این جمله چیست و چگونه می‌توان این نسبت را در حوزه درام تعریف کرد تا به افراط و تفریط دچار نشویم؟

در جهان معاصر، دین دیگر صرفاً به‌مثابه موضوعی معرفتی یا مناسکی فهم نمی‌شود، بلکه نسبت دین با تمام ساحات زندگی انسان باید بازتعریف شود. در این میان، رسانه و هنر به‌ویژه درام، نقشی بی‌بدیل در تصویرسازی و بازنمایی این نسبت دارند. وقتی می‌گوییم کارکرد آثار نمایشی باید با آموزه‌های دینی متناسب باشد به این معناست که باید میان فرم و محتوا و میان پیام و شیوه انتقال آن توازن برقرار کنیم. مثلاً یک درام خانوادگی که به موضوعی عرفی می‌پردازد نیز می‌تواند مبتنی بر نگاه توحیدی یا اخلاقی ساخته شود، بدون آنکه الزامی به حضور مستقیم نشانه‌های دینی داشته باشد.

در واقع، نسبت دین با هنر، نسبتی حضوری است نه حاشیه‌ای. دین می‌تواند در لایه‌های پنهان روایت، در منطق درونی کنش شخصیت‌ها، در نوع گره‌افکنی‌ها و گره‌گشایی‌ها و در پایان‌بندی قصه حضور داشته باشد. این حضور باید هوشمندانه، طبیعی و متناسب با ظرفیت درام باشد. اگر ما دین را تنها در سطح شعار یا نمادهای آشکار محدود کنیم در حق دین و نیز در حق هنر اجحاف کرده‌ایم. بنابراین کار هنرمند دینی این است که میان دلالت‌های دینی و اقتضائات دراماتیک پلی دقیق و ظریف بزند تا نه از دین عدول شود و نه از قواعد درام.

ایکنا - با توجه به همین نکته، برخی معتقدند آثار نمایشی که صریحاً به شخصیت‌های مذهبی، پیامبران یا اهل‌بیت(ع) می‌پردازند، باید حتماً به‌گونه‌ای ساخته شوند که مرز میان خیال هنری و حقیقت تاریخی یا عقیدتی کاملاً روشن باشد. شما این دغدغه را چگونه ارزیابی می‌کنید و چه راهکاری برای مواجهه با این چالش پیشنهاد می‌کنید؟

این دغدغه از منظر معرفتی، بسیار قابل‌توجه است. شخصیت‌های مذهبی چون پیامبران یا اهل‌بیت(ع) نه‌تنها شخصیت‌های تاریخی، بلکه هویت‌های قدسی و مرجع در ساحت ایمانی جامعه هستند. در نتیجه هرگونه بازنمایی از آنان، خواه در کلام، خواه در تصویر، بار معنایی و اعتقادی سنگینی دارد که نمی‌توان از آن غفلت کرد. آثار نمایشی که به این حوزه ورود می‌کنند باید سه لایه تفکیک‌شده اما مرتبط را رعایت کنند. لایه تاریخ، لایه روایت و لایه بازآفرینی هنری.

در جهان معاصر، دین دیگر صرفاً به‌مثابه موضوعی معرفتی یا مناسکی فهم نمی‌شود، بلکه نسبت دین با تمام ساحات زندگی انسان باید بازتعریف شود. در این میان، رسانه و هنر به‌ویژه درام، نقشی بی‌بدیل در تصویرسازی و بازنمایی این نسبت دارند

اول آنکه باید مبنای تاریخی و دینی اثر به‌درستی پژوهش شود. دوم، روایت هنری باید با زبان و منطق درام مطابقت یابد اما بدون تحریف اصولی. سوم، تخیل هنری باید در محدوده‌ای اعمال شود که به باورهای دینی مردم لطمه نزند. مثلاً می‌توان از زاویه دید شخصیت‌های فرعی یا از خلال موقعیت‌های انسانی و عاطفی به روایت اهل‌بیت پرداخت تا هم بار قدسی شخصیت حفظ شود و هم اثر از حیث درام غنا پیدا کند. در این موارد، بهره‌گیری از مشاوران دینی، فقهی و هنری ضرورت مضاعف دارد. گاهی یک ملاحظه کوچک می‌تواند اثری را از مرز باورپذیری عبور دهد و به واکنش‌های منفی منجر شود. بنابراین، مرز میان خیال هنری و حقیقت تاریخی را باید با دقت و حکمت ترسیم کرد.

ایکنا - با توجه به اینکه بسیاری از شخصیت‌های کربلا برای عموم مردم ناشناخته‌اند؛ به نظر شما این عدم شناخت چگونه بر نگاه هنرمندان به واقعه عاشورا تأثیر گذاشته و چه ضرورت‌هایی برای پرداخت به این شخصیت‌های کمتر شناخته شده وجود دارد؟

یکی از چالش‌های مهم در بازنمایی عاشورا، همین ناشناخته ماندن بخش قابل توجهی از شخصیت‌های حاضر در واقعه است. بخش اعظم تمرکز بر روی شخصیت‌های شاخص همچون امام حسین(ع)، حضرت عباس(ع) و حضرت زینب(ع) بوده و سایر شهدا و همراهان در سایه قرار گرفته‌اند. این امر عمدتاً ناشی از کمبود اطلاعات و فقدان درک عمیق و جامع از کل ماجراست. درک هنرمند از واقعه عاشورا فقط به فهم تاریخی محدود نمی‌شود؛ بلکه نیازمند درک عرفانی و احساسی نیز هست.

قطعاً قالب‌های جدید رسانه‌ای ظرفیت بسیار بالایی دارند و می‌توانند فضای مناسبی برای بیان عاشورایی فراهم کنند؛ البته به شرطی که محتوا دقیق، تحریف‌نشده و هنرمندانه باشد

اگر هنرمند بخواهد اثری خلق کند که نه تنها رویداد را گزارش دهد بلکه عمق معنایی آن را نیز منتقل کند، باید از لایه‌های مختلف این واقعه آگاه باشد و از همه ظرفیت‌های آن بهره گیرد. به علاوه، توجه به شخصیت‌های ناشناخته چون برادران حضرت ابوالفضل(ع)، شهدا از کشورهای دیگر و حتی شهدای ادیان مختلف، ظرفیت عظیمی برای خلق روایت‌های جدید فراهم می‌کند که می‌تواند به نوعی گفت‌وگوی تمدن‌ها و عدالت‌خواهی امروز را نیز بازتاب دهد. بنابراین پرداختن به این زوایا نه فقط تکمیل تاریخ بلکه ایجاد عمق و تنوع در روایت‌های عاشورایی است.

ایکنا - با وجود این ظرفیت عظیم فرهنگی و دینی، چرا تاکنون آثار نمایشی عاشورایی در تلویزیون و سینما کم‌تعداد بوده‌اند؟ آیا این موضوع ناشی از ضعف هنری است یا ملاحظات اعتقادی و سیاست‌گذاری‌های رسانه‌ای نیز نقش دارند؟

به نظر می‌رسد نمی‌توان این مسئله را به یک عامل ساده تقلیل داد. قطعاً عوامل متعددی در این کم‌توجهی دخیل بوده‌اند. یکی از دلایل اصلی، ضعف اعتقاد و باور در فضای هنری نسبت به ظرفیت داستان عاشوراست. متأسفانه ذهنیت غلطی شکل گرفته که دین و هنر دو حوزه جداگانه و حتی متضادند. این مغالطه باعث شده بسیاری از هنرمندان ما فاصله بگیرند و وارد این حوزه نشوند.

از سوی دیگر، فقدان دانش هنری کافی در رابطه با تلفیق دین و هنر نیز عامل مهمی است. بهرای مثال، داستان‌های اسطوره‌ای غربی مانند هملت بارها بازتولید شده‌اند و این در حالی است که روایت‌های عاشورایی به‌ندرت به شکل درست و کامل پرداخته شده‌اند. این مسئله علاوه بر ضعف هنرمندان، می‌تواند ناشی از کم‌کاری نهادهای دینی در ارتباط‌گیری موثر با هنر و رسانه نیز باشد. نهادهای دینی باید تکلیف خود را با هنر و رسانه به روشنی مشخص کنند و زمینه را برای خلق آثار فاخر فراهم آورند.

ایکنا - با توجه به تغییر ذائقه مخاطبان به سمت قالب‌های جدید رسانه‌ای مانند شبکه‌های اجتماعی، پادکست‌ها و مینی‌سریال‌ها، چقدر این قالب‌ها می‌توانند جایگاه مناسبی برای انتقال مفاهیم عاشورایی باشند؟

قطعاً قالب‌های جدید رسانه‌ای ظرفیت بسیار بالایی دارند و می‌توانند فضای مناسبی برای بیان عاشورایی فراهم کنند؛ البته به شرطی که محتوا دقیق، تحریف‌نشده و هنرمندانه باشد. هنر زبان نمادپرداز است و یک نماد یا تصویر قدرتمند می‌تواند بهتر از هزاران کلمه پیام را منتقل کند. در قالب‌های جدید مثل پادکست، موسیقی، صداگذاری و افکت‌ها می‌توانند ذهن مخاطب را درگیر کرده و فضای درونی واقعه را بازسازی کنند. نمونه‌های موفقی از این جنس وجود دارد و باید این روند ادامه یابد و عمیق‌تر شود. هرچه پرداخت‌ها عمیق‌تر و هنرمندانه‌تر باشد، موفقیت آن اثر در جذب و تأثیرگذاری بر مخاطب نیز بیشتر خواهد بود.

گفت‌وگو از داوود کنشلو

انتهای پیام
captcha