کد خبر: 4303498
تاریخ انتشار : ۱۵ شهريور ۱۴۰۴ - ۰۷:۵۱
یادداشت

چتر اسوه سبز پیامبر(ص) بر سر طبیعت

پیامبر(ص) اسوه انسان کامل است و چتر اسوه او، بر سر همه میدان‌های زندگی سایه افکنده است؛ از عبادت تا عدالت؛ از محبت تا طبیعت و زمین و آسمان، آب و درخت، خاک و نفس، همه در آیینه رفتار و گفتار او جلوه می‌کنند.

آیت الله احمد مبلغیآیت‌الله احمد مبلغی، عضو مجلس خبرگان رهبری و استاد درس خارج حوزه علمیه در یادداشتی که به مناسبت میلاد پربرکت حضرت رسول اکرم(ص) نوشته و در اختیار ایکنا قرار داده است، به تشریح سیره نبوی در زمینه حفاظت از محیط زیست پرداخته که در ادامه با هم می‌خوانیم. 

پیامبر(ص)، نه تنها قافله‌سالار جان‌ها و قبله دل‌ها، که آئینه تمام‌نمای انسان کامل است؛ الگویی با ظلی گسترده بر همه عرصه‌های حیات، از سپیده دیروز تا افق فردا. چتر اسوه او، بر سر همه میدان‌های زندگی سایه افکنده است؛ از عبادت تا عدالت و از محبت تا طبیعت.

در این میان، محیط ‌زیست، فصلی است جدا و ويژه؛ فصلی که در آن، زمین و آسمان، آب و درخت، خاک و نفس، همه در آیینه رفتار و گفتار او جلوه می‌کنند. او نسیم سبز حیات بود که بر کویر خشک دل‌ها وزید، سرو باروری که بر بیابان تفتیده اندیشه سایه گسترد و جویبار زلالی که در صخره‌زار سخت زمان، راه حیات گشود.

نگاهش به طبیعت، نه زینتی بر حاشیه زندگی و نه حادثه‌ای بر گذر روزگار؛ که آگاهانه و عاشقانه، امانتی سپرده از سوی خدا بود. امانتی که اگر بی‌نگهبان ماند، خلافت تهی شود. یکی از این ساحت‌ها، ساحت سبز هستی است؛ ساحتی که امروز آن را «محیط‌زیست» می‌خوانیم.

الگوی پیامبر در نگاه زیست‌محیطی، آفاقی فراخ و زوایایی بی‌شمار دارد که در زیر، پنج محور از آن الگوی سبز را تشریح می‌کنیم.  

۱. زمین؛ مادر جاویدان 

آن حضرت فرمودند: تَحَفَّظوا مِنَ الأَرضِ فَإِنَّها اُمُّكُم؛ زمین را محافظت کنید، که مادر شماست. حفظ، واژه‌ای است سبز و زنده؛ دُرّی که در هر فصل و هر عصر می‌درخشد. حفظ زمین، یعنی پاسبانی از همه ارکان حیات؛ از گستره تمام کره خاکی تا ریزترین ذره‌ای که در آغوش خاک آرمیده است.

پیامبر(ص)، نگاه را محدود به جغرافیایی خاص نکرد، بلکه افق را تا همه‌ زمین گشود؛ زیرا آسیب‌های زیست‌محیطی، گاه به اجزا و گاه به کلیت کره بازمی‌گردد و زمین را «مادر» خواند؛ مادری که زادگاه و مهد ما و مأمن روزی‌ها و منبع حیات ماست.

حفظ مادر، نه فرمانی خشک که احساسی گرم می‌طلبد؛ انگیزه‌ای از عمق جان برای صیانت از دامنی که ما را پرورده است و اگر گزندی یافت، به شتاب درمان شود. همان‌گونه که رنج مادر، دل فرزند را به درمان می‌کشاند، رنج زمین نیز باید ما را به آبادانی و ترمیم برانگیزد.

٢. آب؛ شریان حیات 

حیات همه‌ آفریدگان، بر آب استوار است. پیامبر، برای جلوگیری از احتکار و اسراف و انحصار، آب را «ملک همه‌ مردم» دانست؛ نه ملک قبیله‌ای، نه دارایی گروهی و نه کالایی برای سوداگری.

این ملکیت، نه تنها برای مردم يک عصر، که برای همه‌ی نسل‌هاست. در شریعت او، فروش آب محدودیت دارد و مدیریت آب جایگاهی رفیع. حتی در هنگامه‌ جنگ، که مرزها گسسته و حرمت‌ها شکسته می‌شود، آن حضرت نهی فرمود از آلوده کردن و مسموم ساختن آب. پیام روشن است: در هر شرایط، شریان حیات باید پاک بماند.

۳. درخت؛ ریه‌های زمین

بیابان‌زایی، ریشه‌ هوای پاک را می‌خشکاند و خاک را به فقر می‌کشاند؛ فقر، خود زخم دیگری بر چهره‌ طبیعت است. پیوند فقر و تخریب محیط‌زیست، امروز حقیقتی علمی است.

پیامبر(ص)، بر کاشت درختان فراوان سفارش کرده فرموده‌اند: «هر که نهالی بنشاند، و آن نهال به ثمر آید، به شمار هر میوه، پاداشی نزد خدا برای او نوشته شود». 

آری هر که درختی بکارد، حیات می‌کارد؛ درخت، نگهبان خاک است و راز شادابی آب؛ آب، مایه‌ طراوت درخت و درخت، سرچشمه‌ زندگی انسان.

سایه‌ سبز، بهداشت روان می‌آورد و روان‌های سالم، انگیزه‌ آبادانی می‌زایند و آنگاه که روح فرسوده شود، دستان بی‌انگیزه، زمین را به ویرانی می‌سپارند. گاه، چنان بود که رسول خدا، دانه‌ خرما را با لبان خویش تر می‌ساخت و آن را در خاک می‌نشاند.

همچنین پیامبر(ص) فرمود: «إن قامَتِ السَّاعةُ و في يَدِ أحَدِكُم فَسِيلَةٌ، فإنِ استَطاعَ أن لا يَقومَ حتّى يَغرِسَها فَلْيَغرِسْها؛ اگر قیامت برخیزد و در کف‌ات نهالی باشد، آن را در خاک بنشان». که کاشت، تنها رویاندن برگ و بار نیست، رویاندن امید است، حتی اگر فردایی در کار نباشد.

هر دانه که در خاک می‌نشانی، به ریشه ایمان گره می‌خورد و هر برگ که بروید، لبخندی است بر لب خداوند و نيز فرمود: «زمین، سبز و پاک است؛ و خدا شما را بر آن خلیفه‌ خویش ساخته است؛ پس پاس‌دارید و تباه مکنید». در این سخن، راز بزرگی نهفته است: خلافت، منصب میان‌تهی نیست؛ خلیفه باید چیزی را بخواهد که مُستخلِف می‌خواهد و آنکه خداوند او را جانشین ساخت، باید چون او دوست بدارد آبادانی را، رویش را، سرسبزی را و پاسداشت این امانت را.

بی‌محیط‌زیستی، بی‌خلافتی است و بی‌خلافتی، فرو نهادن جامه‌ کرامت است. هر که به سبزی بی‌اعتنا ماند، به عهد خویش بی‌اعتنا مانده است.

٤. بقاع؛ به‌مثابه امانت

مکان فقط زمینی برای ایستادن نیست؛ حافظه است، هویت است، تکه‌ای از حقیقتِ جهان که در سنگ و خاک ثبت شده. پیامبر فرمود: «فإنكم مسؤولون حتى عن البقاع»؛ یعنی از تک‌تک جای‌ها، از هر فرازه کوه و هر فرورفتگی دره، بازخواست خواهید شد. بقاع، گواه خاموش حضور ماست؛ اگر پاکیزه‌اش داشتیم، شهادت به امانتداری‌مان می‌دهد و اگر ویرانش کردیم، شکایت به پروردگار می‌برد. پاس داشتنش یعنی پاسداری از حافظه زمین، تا فرزندان‌مان روزی که بر آن قدم می‌زنند، غبار غفلت را در هوا تنفس نکنند.

۵. بهائم؛ سرود خاموش زیست

چهارپایان، پرندگان، جانداران ریز و درشت، همسایه‌های ما در خانه خاک‌اند. سفارش پیامبر: «فإنكم مسؤولون حتى عن… البهائم»، به معنای آن است که مسئولیت ما به مرز انسان نمی‌ایستد؛ صدای خاموش یک حیوان، در دادگاه عدل شنیده می‌شود. بهائم، شاعرانی بی‌زبان هستند؛ شعرشان گام آرام در مرتع است و نگاه‌شان آئینه بی‌ریایی حیات. ستم به آنها، شکستن سرود خلقت است و مهربانی به آنها، هماهنگی با نواى ابدی کلیت محیط زیست.

این گفتارها، شاخسار یک حقیقت‌اند: آنکه می‌کارد، در حقیقت نفس می‌کارد و آنکه می‌پاید، هستی می‌پاید. نگاه پیامبر، نه به شاخه‌ای از سبز، که به تمامت طبیعت دوخته بود: به آب که رگ حیات است؛ به هوا که جان نبات و جانور است؛ و به خاک که مادر همه‌ ماست.

سبزی زمین، امانتی است در دستان ما؛ پاداشش جاوید و خیانت به آن، گناهی بی‌غروب. هر دانه‌ای که کاشته شود، در نامه‌ عمل می‌رویَد و هر نهالی که بیفتد، در دیوان دل، زخمی می‌گذارد.

در مکتب پیامبر(ص) محیط زیست قصه‌ای‌ست که از قله کلان می‌آغازد و تا فرسنگ‌های امور خُرد می‌رود؛ از گستره آفرینش تا قامت یک برگ، از نگاه به کلیت تا نجوا با اجزا.

از حفظ، که چون حصاری زرین بر گرداگرد هستی می‌پیچد، تا کشت، که چون جویباری روشن، در رگ‌های خاک می‌دود و تا عمران، که چون نسیمی معطر، زندگی را در شاخه و برگ می‌شکوفاند.

از پیوند زمین با فردای بی‌پایان آخرت، تا فراخ‌کردن دایره مهربانی بر همه آفریدگان، بی‌هیچ حصر در نام و آیین (الناس شرکاء...). از پاسداشت بقعه‌ها و اماکن، چونان لوحی بر حافظه تاریخ، تا دمیدن احساس در جان طبیعت، و نشان‌دادن زمین بر مسند مادری که زخم‌هایش زخم همه، و لبخندش لبخند همه است. این‌همه، همچون حلقه‌های یک زنجیر زرین، در مکتبی گرد آمده‌اند که سبزی‌اش سایه بر جان می‌افکند و روشنی‌اش تا عمق ضمیر فرو می‌رود.

انتهای پیام
captcha