به گزارش ایکنا به نقل از القدس العربی، سامح المحاریق، تحلیلگر اردنی در مطلبی پیرامون حمله رژیم صهیونیستی به قطر و برگزاری اجلاس سران کشورهای عربی و اسلامی در دوحه نوشت: ابوظبی واکنش مثبتی به حمله اسرائیل به قطر نشان داد و شیخ محمد بن زاید، رئیس امارات متحده عربی، به قطر رفت و با امیر آن، تمیم بن حمد، دیدار کرد. به نظر میرسد موضع رسمی امارات متحده عربی که با توافق ابراهیم با اسرائیل مرتبط است، با توجه به افشای رفتار تهاجمی جناح راست اسرائیل که متحدان سنتی رژیم صهیونیستی را با چالش مواجه کرده است، به لحظهای سرنوشتساز نزدیک میشود. اظهارات خلف الحبتور، تاجر اماراتی، که خواستار ایجاد منطقه پرواز ممنوع برای هواپیماهای اسرائیلی شده است، نشاندهنده نگرانی از اقدامات تحریکآمیز بیشتر از سوی اسرائیل است.
بیشتر بخوانید
الحبتور خود از حامیان مشتاق توافق عادیسازی روابط بود که در دوره اول ریاست جمهوری دونالد ترامپ، رئیس جمهور ایالات متحده، امضا شد. تغییر موضع او به سمت مخالف، تنها میتواند به عنوان بیان غیرمستقیم و غیررسمی پریشانی امارات متحده عربی، به ویژه پس از درخواستهای فزاینده برای الحاق کرانه باختری به اسرائیل، توضیح داده شود. این امر، همراه با تلاشهای مداوم برای آواره کردن مردم نوار غزه و اشغال مجدد آن، فرضیه اساسی توافقنامههای ابراهیم را که خود را به عنوان دروازهای برای دستیابی به صلح در منطقه معرفی میکردند، نفی میکند.
این توافقنامهها اسرائیل را ملزم میکند که به تدریج در ازای دستاوردهای اقتصادی که با گذشت زمان، بخشی از ساختار وجودی اسرائیل خواهند شد و قرار است به بستر اصلی تجارت بین هند و اروپا تبدیل شوند، امتیازات سیاسی بدهد.
فرض رسیدن به راهحلهای سیاسی از کانال موضوعات اقتصادی باطل است و اسرائیل بار دیگر ثابت کرده است که از هر توافقنامه صلحی فقط برای تفسیر مجدد آن به نفع منافع خود استفاده میکند و به آسیبی که به طرف شریک در روند صلح وارد میکند اهمیتی نمیدهد.
حمله به دوحه صرفاً یک اقدام عجولانه اسرائیل نبود، بلکه نشاندهنده تغییر در دیدگاه اسرائیل نسبت به منطقه بود. شرایطی که اسرائیل را به انعقاد توافقنامهها و ترویج عادیسازی روابط با کشورهای عربی سوق میداد، پس از خنثی شدن تهدید حزبالله، حذف نقش ایران در سوریه و کریدور اقیانوس هند که یک پروژه بلندپروازانه برای اسرائیل بود، دیگر وجود ندارد. این میتواند با کریدور داوود یا توافق دیگری در حوزه نفوذ جدیدی که جناح راست اسرائیل آرزوی دستیابی به آن را از طریق اسرائیل بزرگ دارد، جبران شود. تا زمانی که اسرائیل بسیاری از کارتهای خود را به دلیل دروغ «قربانی بودن در منطقه» از دست داده است، تجاوز، به یکی از گزینههای آن تبدیل شده است و جناح راست اسرائیل از این پروژهها که با رویکردهای افراطی آن همسو هستند، لذت میبرد.
دریای سرخ نیز پس از خنثی شدن تهدید انصار الله در یمن و گرفتار ماندن مصر و سودان در مشکلات امنیتی و اقتصادی، به عنوان یک گزینه جدید برای تهاجم اسرائیل به نظر میرسد. عربستان سعودی، که از این حمله با چالش جدی مواجه شده است، به سمت انعقاد یک توافقنامه دفاعی مشترک با پاکستان حرکت کرده است، که به طور ضمنی به این معنی است که ایران دیگر تهدیدی برای امنیت و ثبات خلیج فارس محسوب نمیشود.
مقدمه شکننده توافقنامههای ابراهیم، ماهیت دوگانه دکترین برتری اسرائیل را نادیده گرفت؛ از یک سو، برداشتهای اسرائیل همچنان مبتنی بر یک ایدئولوژی استعماری سنتی است و از سوی دیگر، برتریای وجود دارد که توسط افسانه قوم برگزیده تقویت میشود. این بدان معناست که اسرائیل نمیتواند برابری هیچ طرف عربی را که با آن توافقنامههای صلح منعقد میکند، به رسمیت بشناسد. اسرائیل صرفاً به این دلیل که یک توافقنامه صلح رایگان دریافت میکند، انتظار امتیازات دائمی دارد که لزوماً مستلزم دادن امتیازاتی از طرف اسرائیلی نیست. این معادله پنهان، که با حس دستیابی به موفقیت استراتژیک در درگیری که مدتهاست مانعی برای پیشرفت منطقهای بوده، آمیخته شده است، پس از حمله به قطر ـ کشوری که خود را هدف اتهامات نتانیاهو مبنی بر منزوی کردن اسرائیل در زمینههای مشروعیت و رسانههای جدید یافت ـ به وضوح خود را نشان داد.
آیا حماس هدف بود یا قطر؟ آنچه توجه را جلب میکند این است که اسرائیل بین درگیری با حماس و تحولاتی که منجر به ارائه مدل قدرت لجامگسیخته در منطقه شده است، تمایز قائل میشود. این امر به ویژه پس از مواضع منفی آمریکا، ابهام پیرامون آن و بیتوجهی آن به مفهوم خلیج فارس به عنوان چیزی بیش از یک فضای جغرافیایی که میتواند با مکانهای دیگر برای استقرار مبادله شود، صادق است.
طیف وسیعی از تهدیدها وجود دارد، از تهدیدهای مستقیم که عمدتاً کشورهای اطراف را هدف قرار میدهد تا تهدیدهای غیرمستقیم که به کشورهای عربی خلیج فارس که دروازههای تجاری اسرائیل را کنترل میکنند، گسترش مییابد. استراتژی اسرائیل از ایجاد یک وضعیت بیثباتی که آن را از رقابت خارج میکند تا تحمیل یک واقعیت جدید که اسرائیل را قادر میسازد مسیرهایی را کنترل کند که نیازی به قرار دادن خلیج فارس روی نقشه ندارند، متغیر است.
کریدور داوود، که از جنوب سوریه امتداد دارد و به مسیری از طریق عراق نگاه میکند، دیگر صرفاً یک کمربند امنیتی نیست که توسط اسرائیل ترویج میشود؛ بلکه یک سیستم تحول بزرگ به سمت مسیرهای جدید است. این مسیرها همچنین ترکیه و پاکستان را که از نظر جغرافیایی دور هستند به نوعی در تقابل قرار میدهند.
در این مرحله، میتوانیم اظهارات سعود الفیصل، وزیر امور خارجه سابق عربستان سعودی، را به یاد آوریم که از نظریه امنیتی اسرائیل که از افغانستان تا مراکش امتداد دارد، صحبت میکرد. ایده اقتصاد به عنوان دروازهای برای صلح اکنون از دستور کار خارج شده است، زیرا اسرائیل به دنبال گسترش به سمت آسیا و ورود به مناطق نفوذ جدید است. این امر در وقایع ماههای اخیر، و صحبت از جنگهای چند جبههای و استفاده از آنچه که میتوان تروریسم توصیف کرد، طبق دیدگاه منحصر به فرد اسرائیل، به عنوان بهانهای برای اجرای برنامههای گسترده آن، نمود پیدا میکند.
وقتی رئیس جمهور آمریکا از کوچک بودن اسرائیل صحبت کرد، در واقع از نیاز اسرائیل به کسب زمین و نفوذ بیشتر برای حضور در یک پروژه گسترده و مسلط آینده سخن میگفت. آنچه در حال حاضر مورد نیاز است، افزایش هزینه این پروژه به سطوح غیرقابل تحمل یا غیرقابل توجیه شدن برای ایالات متحده از طریق اقدامات گسترده عربی و منطقهای است. پیشنهاد الحبتور میتواند یک چشمانداز اولیه برای اجرای یک فرآیند تشدید چند سطحی علیه اسرائیل باشد.
حمله به خلیج فارس، تغییر اساسی در دیدگاه ثبات خلیج فارس ایجاد کرده که یک عامل اساسی و غیرقابل مذاکره در سیستم آن است. در واقع، به دلیل ملاحظات مربوط به شرایط حاکم، تمام تعاملات و مواضع کشورهای خلیج فارس را نمیتوان خارج از تمایل به ثبات و دور کردن جوامع خلیج فارس از تهدیدات امنیتی توضیح داد.
با این حال، این حمله در بحبوحه وضعیت سیالی در منطقه عربی رخ میدهد، به طوری که تدوین یک چشمانداز جدید نیازمند زمان طولانی و اقدامات پیچیدهای است که باید بسیاری از مشکلات جاری در یمن، سودان و لیبی را برطرف کند. در چارچوب این چشمانداز، میتوان نتایج اجلاس دوحه را درک کرد. در عمل، این اجلاس چیزی بیش از طرح اهداف ارائه نداد، زیرا با توجه به واقعیتهای موجود، هر اقدامی میتواند عوارض جانبی متعددی ایجاد کند. با این حال، به تأخیر انداختن اقدام بسیار پرهزینه خواهد بود.
ترجمه از میترا فرهادی
انتهای پیام