کد خبر: 4318715
تاریخ انتشار : ۰۵ آذر ۱۴۰۴ - ۰۸:۰۰
خانواده؛ محور زندگی و آگاهی/ ۱۶

تأثیر هدف‌گذاری در حفظ سلامت روان + فیلم

هدف‌گذاری دقیقاً مانند یک قطب‌نما عمل می‌کند؛ بنابراین، اگر برای هر کاری، برای ایده‌ها و خواسته‌هایتان، هدف‌گذاری داشته باشید، آنگاه هدف‌گذاری به قطب‌نمایی تبدیل می‌شود که فقط ما را به سوی موفقیت رهنمون می‌کند.

۱/ درس گفتاردر دنیای پرشتاب و پیچیده امروز، خانواده به عنوان کانون آرامش و پایگاه اصلی تربیت، با چالش‌ها و فرصت‌های بی‌شماری رو‌به‌رو است. نقش خانواده در شکل‌دهی به شخصیت، تأمین سلامت روان و ایجاد یک جامعه پویا بر کسی پوشیده نیست. اما چگونه می‌توان این نهاد مقدس را در برابر طوفان‌های فکری و فرهنگی این عصر، استحکام بخشید و بر غنای آن افزود؟

مؤسسه خانواده اسلامی و تربیت معنوی «خاتم» در همکاری با خبرگزاری ایکنا با باور به اینکه خانواده اسلامی، سنگ بنای تمدن نوین اسلامی است، مجموعه‌ای ارزشمند از درس گفتار‌های تخصصی را با عنوان «خانواده؛ محور زندگی و آگاهی» تولید کرده است.

در این سلسله گفتار‌های آموزشی، اساتید و صاحب‌نظران برجسته به بررسی ژرف‌ترین مباحث در حوزه‌های سلامت روان، تربیت نوجوان، تحکیم بنیان خانواده و سواد رسانه‌ای و ... خواهند پرداخت. با ما در این سفر معرفتی همراه شوید تا بیاموزیم چگونه می‌توان خانواده را به کانونی امن، پرنشاط و پایدار برای پرورش نسل فردا تبدیل کرد.

مهدیه مهدویان، کارشناس سلامت روان در شانزدهمین قسمت از مجموعه آموزشی «خانواده؛ محور زندگی و آگاهی» به «هدفگذاری و برنامه‌ریزی و نقش آن در امیدآفرینی» پرداخته است که در ادامه با هم می‌بینیم و می‌خوانیم.
 

نقش هدف‌گذاری در حفظ سلامت روان

 
هدف همان امید و آرزویی است که می‌تواند به زندگی ما جهت دهد. اگر از نظر لغوی به ریشه هدف بنگریم، هدف به معنای نقطه‌ای است که تیر از کمان رها می‌شود تا به جایگاه باارزشی برسد
گاهی اوقات مشاهده می‌شود برخی از مسائل در زندگی رخ می‌دهند که سلامت روحی و روانی ما را تحت تأثیر قرار داده و آسیب‌زا هستند. این آسیب‌ها در درجه اول موجب می‌شوند، از محیط اجتماعی خود فاصله بگیریم و به تدریج خود را از فضای اجتماعی که در آن زندگی می‌کنیم، دور کنیم. در مرحله بعد، این مشکلات تأثیرگذار، باعث می‌شوند روح و روان ما دچار اختلال شود؛ به گونه‌ای که درگیری ذهنی با این مسائل، می‌تواند به بروز سردردها، بیماری‌ها و عوارض جسمانی خاص‌تر بینجامد. قطعاً هنگامی که جسم ما آسیب ببیند، آثار منفی اتفاقات پیرامون به مرحله عمیق‌تری در روان ما انتقال می‌یابد.
 
برای جلوگیری از رسیدن به این مرحله، لازم است در زندگی برنامه‌ریزی کنیم و اهداف خود را مشخص کنیم. اینکه فرد صبح از خواب بیدار شود و بدون هدف در چرخه روزمره قرار گیرد و در پایان روز، به بستر برود بدون آنکه در طول ۲۴ ساعت گذشته یا حتی ۸ تا ۱۰ ساعت قبل، اتفاق معناداری در زندگی او رخ داده باشد، یکی از آسیب‌هایی است که می‌تواند از نظر روحی، روانی و جسمی آزاردهنده باشد.
 
پیش از هر چیز، برای پرهیز از این شرایط، لازم است هدف خود را در زندگی مشخص کنیم. بی‌تردید، هدف همان امید و آرزویی است که می‌تواند به زندگی ما جهت دهد. اگر از نظر لغوی به ریشه هدف بنگریم، هدف به معنای نقطه‌ای است که تیر از کمان رها می‌شود تا به جایگاه باارزشی برسد. در واقع، هدف همان سیبل یا مقصدی است که تمام فعالیت‌های روزانه، ماهانه یا سالانه خود را برای رسیدن به آن سازمان می‌دهیم.
 
از سوی دیگر، در زبان انگلیسی نیز «Goal» به معنای هدف است، همان شرایطی که ما را خشنود می‌کند. اینکه مجموعه‌ای از فعالیت‌ها را در زندگی روزمره خود برنامه‌ریزی کنیم، آنها را به عنوان هدف تعیین کنیم و در مسیر دستیابی به آن اهداف گام برداریم، سبب رضایت و خرسندی ما می‌شود. بنابراین، در هدف مفهومی به نام لذت، آسایش و آرامش نهفته است. اگر هر فعالیت دیگری در زندگی روزمره ما، ما را به این لذت، آرامش و آسایش نرساند، در حقیقت، آن فعالیت از ارزش اجرایی برخوردار نیست یا بسیار کم ارزش است.
 
 

سه رکن اساسی هدفگذاری مؤثر

 
سه مفهوم اصلی در مورد هدف داریم. اول اینکه هدف باید «ذهن» ما را به طور معناداری درگیر کند. همانطور که می‌دانیم، ممکن است 50 هزار فکر و اندیشه در طول روز به ذهن ما خطور کند، اما فقط تعداد محدودی از آنها به سطح یک هدف ارتقا می‌یابند. بنابراین، اولین ویژگی، انجام کاری است که ذهن ما را مشغول کند، به گونه‌ای که احساس کنیم در آن لحظه، ذهنمان فعال، پویا و گیرا است و می‌توانیم برای آن برنامه‌ریزی کنیم. این اصل، اساس و بنیان هدف به شمار می‌رود.
 
دومین مورد، «مطلوبیت» هدف است. ممکن است فرد تمایل به انجام کاری داشته باشد که خارج از هنجار‌های اجتماعی قرار گیرد. قطعاً چنین کاری مطلوبیت ندارد. اگر از موارد استثنایی مانند خراب کردن دیوار یک ساختمان با قصد بازسازی آن بگذریم که همین مسئله می‌تواند هدفی مشروط محسوب شود، در حالت کلی، اگر هدفی فاقد مطلوبیت باشد، یعنی ریشه مثبتی در ذهن من نداشته باشد، قطعاً نمی‌توانم آن را دنبال کنم و این امر اصل دوم را نقض می‌کند.
 
اگر هدفی فاقد مطلوبیت باشد، یعنی ریشه مثبتی در ذهن من نداشته باشد، قطعاً نمی‌توانم آن را دنبال کنم و این امر اصل دوم را نقض می‌کند
در نهایت، سومین و شاید مهم‌ترین اصل، «قابل دسترس بودن» هدف است. بسیار پیش می‌آید که برخی تصمیمات برای فرد قابل دستیابی نیستند. به عنوان مثال، ممکن است کسی آرزو داشته باشد یک فنجان چای روی سیاره مریخ بنوشد. اگرچه این ایده می‌تواند به عنوان یک آرزو مطرح شود، اما در حال حاضر قابل دسترسی نیست. گاهی اوقات برخی از انگیزه‌ها و افکار، مربوط به آینده‌ای بسیار دور هستند که ممکن است هرگز محقق نشوند یا اساساً خارج از دسترس باشند. این مسئله، ما را از آن مطلوبیت اصلی دور می‌کند و می‌تواند آزاردهنده باشد.
 

معیار‌های یک هدفگذاری اثربخش

 
به خاطر داشته باشیم که ویژگی‌های خاصی برای هدف‌گذاری ضروری هستند. احتمالاً در اینترنت، محیط‌های مختلف، کتاب‌ها و منابع با عنوان «SMART» با این ویژگی‌ها آشنا شده‌اید. این عنوان در واقع مخفف چندین معیار است که به عنوان چارچوب SMART معرفی می‌شوند.
 
قطعاً برای رسیدن به یک فرآیند کاری، باید مراحل و پله‌هایی را به صورت فصل فصل طی کنم، هنگامی که به مرحله یا گام اول رسیدم، باید بتوانم ارزیابی کنم که آیا در این گام موفق بوده‌ام یا خیر
اولین مورد که بسیار تأثیرگذار و از ویژگی‌های اصلی یک هدف محسوب می‌شود، مشخص بودن هدف است. یعنی باید بدانم که چه کاری انجام می‌دهم و برنامه‌ریزی مشخصی داشته باشم. گاهی اوقات پیش می‌آید که از صبح کار خاصی برای انجام دادن نداریم و برنامه‌ای تنظیم نکرده‌ایم. از خانه خارج می‌شویم و صرفاً در مکان‌ها و موقعیت‌های مختلفی وقت می‌گذرانیم؛ به ادارات مختلف سر می‌زنیم یا برنامه‌های متنوعی را مرور می‌کنیم، اما وقتی شب فرا می‌رسد، می‌بینیم هیچ‌یک از کارهایمان انجام نشده است. دلیلش این است که اصلاً نمی‌دانستیم امروز باید چه کاری انجام دهیم. هدف اصلی من برای امروز، یا ویژگی اول آن که «مشخص بودن هدف» است، وجود نداشت و من واقعاً نمی‌دانستم باید چه کنم. بنابراین، ضروری است که مشخصات آن هدف را به طور دقیق بشناسم؛ بدانم چیست، مقدار، اهمیت و جایگاه آن در زندگی‌ام چیست.
 
مورد دوم این است که هدف باید قابل اندازه‌گیری باشد. قطعاً برای رسیدن به یک فرآیند کاری، باید مراحل و پله‌هایی را به صورت فصل فصل طی کنم. هنگامی که به مرحله یا گام اول رسیدم، باید بتوانم ارزیابی کنم که آیا در این گام موفق بوده‌ام یا خیر. باید بتوانم مشکلاتی را که مانع از دستیابی به این هدف شده‌اند، اندازه‌گیری و شناسایی کنم و سپس برای رسیدن به گام دوم، فعالیت‌های دیگری را تدارک ببینم.
 
سومین ویژگی این است که هدف باید قابل دستیابی باشد. همان‌طور که قبلاً اشاره کردم، اگر بر اهدافی تمرکز کنم که دست‌یافتنی نیستند و آنها را در ذهنم پرورش دهم، در حالی که خارج از حد توان و موقعیت من هستند، قطعاً در آینده دچار آسیب‌های روانی و جسمی خواهم شد. این اتفاق منجر به این می‌شود که نتوانم مهارت‌های زندگی‌ام را در راستای رسیدن به چنین هدفی (به دلیل دست‌نیافتنی بودن) به کار گیرم. همان‌طور که می‌دانید، تکرار شکست‌های پیاپی و سرخوردگی‌های ناشی از آن می‌تواند آسیب‌های روحی سنگینی به من وارد کند. وقتی به هدفم نمی‌رسم، در حالی که تلاش می‌کنم، اما نمی‌توانم موفق شوم، به تدریج متوجه می‌شوم که نمی‌توانم از عهده آن برآیم و این فعالیت‌ها در حد توان من نیستند. متأسفانه، این سرخوردگی‌ها، پشیمانی‌ها و ابراز ناراحتی‌ها بر روح، روان و جسم من تأثیر منفی می‌گذارد.
 
چهارمین ویژگی که باید در نظر گرفت، این است که هدف باید واقع‌بینانه باشد و مبتنی بر واقعیت باشد. نباید درگیر خواب و خیال، رویا‌ها یا امیالی باشم که هیچ پایه و اساس واقعی ندارند. در واقعیت، باید ذهنیت خود را در سطحی تنظیم کنیم که بتوان آن اهداف را سنجید و اندازه‌گیری کرد.
 
 

هدف‌گذاری: از آرزو تا واقعیت

 
چرا برای خودمان هدف تعیین می‌کنیم؟ چرا این اقدام مهم را انجام می‌دهیم؟ اولاً، اگر درباره کاری که قصد انجام آن را داریم، نیندیشیم و آن را به درستی تحلیل نکنیم، ممکن است خواسته‌ای اشتباه را دنبال کنیم. بدون تردید، فقدان هدف می‌تواند باعث گم‌گشتگی در مسیر شود؛ چرا که مشکلات و موانع پیش‌رو، راه را بر ما می‌بندند و جهت‌یابی را دشوار می‌کنند.
 
ثانیاً، اگر توانایی لازم برای هدف‌گذاری صحیح را نداشته باشم، مسلماً نمی‌توانم به موفقیت‌های اساسی دست یابم. گاهی اوقات، شناخت ناکافی از یک هدف، موجب بروز ترس و اضطراب در من می‌شود. به همین دلیل تأکید می‌شود که پیش از انتخاب هر فعالیتی به عنوان هدف در زندگی، حتماً باید برای آن برنامه‌ریزی کنید، در مورد آن تحقیق و جست‌و‌جو کنید و از دانش و تجربه صاحب‌نظران آن حوزه بهره ببرید. این رویکرد است که می‌تواند موفقیت ما را تضمین کند.
 
حال به نظر شما تفاوت هدف، آرزو و خواسته در چیست؟ گاهی اوقات می‌شنویم فردی می‌گوید: «آرزویم این است که در کنکور قبول شوم»، دیگری می‌گوید: «خواسته‌ام این است که در کنکور قبول شوم» و سومی می‌گوید: «هدفم این است که در کنکور قبول شوم». این موارد چه تفاوتی با یکدیگر دارند؟ آیا همه اینها آرزو هستند؟ آیا آرزو همان خواسته است؟
 
اگر درباره کاری که قصد انجام آن را داریم، نیندیشیم و آن را به درستی تحلیل نکنیم، ممکن است خواسته‌ای اشتباه را دنبال کنیم و بدون تردید، فقدان هدف می‌تواند باعث گم‌گشتگی در مسیر شود
آرزو مرحله‌ای است که معمولاً دورتر و دست‌نیافتنی‌تر به نظر می‌رسد و ممکن است برای تحقق آن حتی راه اشتباه را در پیش بگیرم. شاید برای رسیدن به آرزویم بسیار تلاش کنم، اما نتوانم به آن دست یابم. اما زمانی که شناخت کاملی حاصل شود، می‌توانم به خواسته‌ام برسم. بنابراین، آرزو ابتدایی‌ترین مرحله است؛ ممکن است دست‌نیافتنی، دور از دسترس یا حتی غیرقابل تحقق باشد. اما پرسش اینجاست که من چقدر در راه رسیدن به این آرزو مصمم هستم؟
 
سپس این آرزو تبدیل به خواسته می‌شود و این خواسته، با برنامه‌ریزی مناسب، بسیار قابل‌دسترس‌تر می‌شود. تا زمانی که خواسته‌هایم به طور دقیق مشخص نشده باشند، در مرحله آرزو‌ها باقی می‌مانم؛ اما وقتی توانستم آرزوهایم را ارزیابی و دسته‌بندی کنم، به مرحله خواسته‌ها می‌رسم و این خواسته‌ها هستند که اهدافم را برای من مشخص می‌کنند.
 
به خاطر داشته باشید که هدف‌گذاری دقیقاً مانند یک قطب‌نما عمل می‌کند. بنابراین، اگر برای هر کاری، برای ایده‌ها و خواسته‌هایتان، هدف‌گذاری داشته باشید، از جمله نوشتن اهداف، بررسی آنها، مشورت با صاحب‌نظران و درک چگونگی تحقق آنها، اگر تمام این اقدامات به درستی انجام شود، آنگاه هدف‌گذاری به قطب‌نمایی تبدیل می‌شود که فقط و فقط ما را به سوی موفقیت رهنمون می‌کند.
 

طبقه‌بندی اهداف

 
دوستان عزیز، هرگز هدف خود را تنها به صورت بلندمدت تعیین نکنید که ممکن است آن را فراموش کنید. توجه داشته باشید که ما انواع مختلفی از اهداف داریم؛ برخی از آنها اهداف بلندمدت، برخی کوتاه‌مدت و برخی دیگر اهداف میان‌مدت هستند. آنچه برای من حائز اهمیت است، این است که در ابتدا هدف دورتر را برای خودم انتخاب کنم. برای مثال، هدف بلندمدت من برای پنج سال آینده که معمولاً اهداف بلندمدت حدود پنج سال به طول می‌انجامند، نیازمند برنامه‌ریزی مشخصی است. به عنوان نمونه، هدف بلندمدت من ممکن است این باشد که تا پنج سال آینده، تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی رشته معماری به اتمام رسانده باشم. مسلماً تحقق این هدف چهار سال طول می‌کشد و غیرممکن است که در طول یک سال به چنین هدفی دست یابید. این یک هدف بلندمدت است و حداقل چهار تا پنج سال زمان لازم است تا به آن نائل شویم.
 
دوره آموزشی یا فعالیتی که برای هر کاری تعیین شده، لازم است رعایت شود تا من بتوانم آن مهارت را به دست آورم. پس هرگز سعی نکنید این زمان‌بندی‌ها را تغییر دهید
در کنار این، اهداف میان‌مدتی نیز وجود دارند. منظور این است که در بازه زمانی حدود دو تا سه ساله می‌توانم به آنها دست یابم. برای مثال، در راستای هدف اصلی پنج‌ساله خود، می‌توانم دوره‌های آموزشی مربوط به نرم‌افزار‌های تخصصی رشته خود را بگذرانم و اطلاعات عمومی و تخصصی لازم را کسب کنم. با اجرای این دوره‌های خاص، دستیابی به آن هدف برای من پربارتر خواهد شد.
 
دسته دیگری از اهداف، اهداف کوتاه‌مدت هستند که معمولاً به صورت سالانه تعریف می‌شوند. یعنی من در طول این یک سال می‌توانم به برخی برنامه‌های جزئی‌تر و کوتاه‌تر دست یابم که هم آرامش‌بخش هستند و هم مرا به لذت و پیشرفت در شرایط و رشته‌ام می‌رسانند. تحقق این موارد به من کمک می‌کند تا طبقه‌بندی اهدافم را به خوبی درک کنم.
 
دوستان عزیز، هرگز جای این اهداف را با یکدیگر عوض نکنید. هرگز نباید سعی کنیم هدفی را که بلندمدت است، در یک یا دو سال به پایان برسانیم. بسیاری از دوستان را دیده‌ایم که در طول دوران تحصیل سعی می‌کنند واحد‌های درسی سنگین‌تری را در یک ترم بگیرند و در نهایت نتوانند اطلاعات اصلی و تخصصی رشته خود را به درستی فراگیرند. آنها صرفاً واحد‌ها را با نمرات متوسط پشت سر گذاشته‌اند. بنابراین، دوره آموزشی یا فعالیتی که برای هر کاری تعیین شده، لازم است رعایت شود تا من بتوانم آن مهارت را به دست آورم. پس هرگز سعی نکنید این زمان‌بندی‌ها را تغییر دهید. لازم است فرآیندی چندساله طی شود تا من بتوانم، به عنوان مثال، از سطح دیپلم خود را به مقطع کارشناسی ارشد یا دکترا در آن رشته خاص برسانم.
 
 

نقش امید و انواع اهداف در مسیر موفقیت

 
همه این شرایط می‌تواند برای من فراهم شود، اگر امید داشته باشم. اگر امید به زندگی، امید به موفقیت و امید به کسب توانایی‌ها را نداشته باشم، هیچ هدفی برایم ارزشمند نخواهد بود. مسیر به من نشان می‌دهد که کجا می‌توانم به مرحله اصلی برسم و در کدام نقطه قادر خواهم بود به مرحله بعدی دست یابم.
 
برخی از مسیر‌ها و اهداف، فردی هستند. می‌خواهم یک زندگی فردی برای خودم در رشته تخصصی‌ام، در یادگیری زبان، در رانندگی و موارد مشابه ایجاد کنم. اینها همگی جزو اهداف فردی من محسوب می‌شوند و قطعاً امید و امیدواری می‌تواند در این مسیر برای من بسیار لذت‌بخش باشد.
 
دوره آموزشی یا فعالیتی که برای هر کاری تعیین شده، لازم است رعایت شود تا من بتوانم آن مهارت را به دست آورم. پس هرگز سعی نکنید این زمان‌بندی‌ها را تغییر دهید
برخی از اهدافم، اهداف دو نفره هستند. برای مثال، انتخاب همسر؛ در واقع، من می‌خواهم تا پایان دوران دانشجویی با فردی که شرایط مطلوبی برای زندگی مشترک دارد و با اعتقادات من سازگار است، آشنا شوم تا با همراهی او به خوشبختی برسم. این هدف، یک هدف مشترک و دو نفره است. گاهی نیز ممکن است با پدرم در زمینه فعالیت‌های کاری، همکاری دوجانبه داشته باشیم که در این حالت نیز دامنه همراهان محدود و فقط به دو نفر خلاصه می‌شود.
 
اما برخی اهداف، گروهی هستند؛ مانند تمام فعالیت‌هایی که به عنوان یک گروه در جامعه انجام می‌دهید. حتی یک مسابقه فوتبال در جام جهانی یا المپیک، یک هدف گروهی محسوب می‌شود. در اینجا، تک‌تک افرادی که در مسابقه شرکت می‌کنند، وظایف و مسئولیت‌هایی را برای رسیدن به هدف مشترک گروه خود برعهده دارند.
 
اما در مورد امید صحبت می‌کردم؛ امید در واقع مجموعه‌ای از فعالیت‌های ذهنی، انگیزشی و عاطفی است که من نسبت به یک موضوع دارم. امید دارم تا بتوانم کیفیت زندگی‌ام را بهبود بخشم و آن را ارتقا دهم. همچنین می‌خواهم با انجام یکسری کار‌ها به موفقیت دست یابم، نتایج را بررسی کنم و دستیابی راحت‌تر و بهتر به این نتایج می‌تواند امیدواری را در من ایجاد کند.
 
بسیاری از کسانی که در اثر سرخوردگی‌ها، شکست‌ها و ناملایمات زندگی، امید خود را از دست داده‌اند، وقتی با آنها صحبت می‌کنیم، می‌بینیم که آسیب‌پذیرتر شده و آسیب‌های روانی و جسمی بیشتری پیدا کرده‌اند و ناامید شده‌اند.
 
در ادامه، سخن کوتاه و ارزشمندی از بزرگانمان را خدمتتان عرض می‌کنم؛ «در ناامیدی بسی امید است». شاید برای کسی که همیشه در زندگی با شکست مواجه شده، این سخن ارزنده، معنایی نداشته باشد، زیرا او هجمه‌ای از ناامیدی را تجربه کرده است. اما حتی برای من نیز باید امیدی وجود داشته باشد، به شرطی که روش خود را تغییر دهم. اگر فقط روی صندلی بنشینم و هیچ تلاشی برای حرکت، اقدام و تغییر در زندگی نداشته باشم، قطعاً به جایی نخواهم رسید؛ اما اگر شرایط محیطی یا جایگاهم مناسب نیست، بلند شوم و موقعیتم را تغییر دهم، روش‌های زندگی‌ام را عوض کنم و شیوه‌های جدیدی در پیش بگیرم، قطعاً می‌توانم راه مناسب را پیدا کنم.
 
افراد بسیاری را دیده‌ایم که بار‌ها گفته‌اند: «ما از صفر شروع کردیم»، زیرا آنها هرگز ناامید نشدند. در واقع، امید است که باعث می‌شود شکست، پایان راه ما نباشد. هیچ راهی و هیچ پنجره‌ای برای همیشه بسته نخواهد ماند. قطعاً با بررسی دوباره، مشورت‌های پیاپی، تغییر مسیر‌ها و حتی آزمودن راه‌های متفاوت برای رسیدن به هدف، می‌توانیم خیلی زود آن امید اصلی را به دست آوریم و به موفقیت برسیم.
انتهای پیام
خبرنگار:
سمیه قربانی
دبیر:
فاطمه بختیاری
captcha