کد خبر: 4297977
تاریخ انتشار : ۱۲ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۵:۴۳

کتاب «فلسفه تطبیقی؛ پل ماسون ـ اورسل» منتشر می‌شود

کتاب «فلسفۀ تطبیقی؛ پل ماسون ـ اورسل» با تحقیق و ترجمه قاسم پورحسن، استاد فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی و زهرا حاجی‌شاه‎کرم در 350 صفحه با پیشگفتار 100 صفحه‌ای مترجمان و دو جدول پیوست به‌زودی به همت انتشارات صراط منتشر می‌شود.

بدون تعامل فلسفه‌ها، غنای تفکر ممکن نخواهد بود

به گزارش ایکنا، فلسفه تطبیقی همچون پلی میان سنت‌های فکری عمل می‎‌کند که منجر به فهم بهتر و عمیق‎‌تر خواهد شد. ضرورت تعامل فلسفه‎‌ها برای غنای تفکر جهانی بدون انجام مطالعات تطبیقی ممکن نخواهد بود.

امروزه سخن گفتن از «شرق» و «غرب» روز به روز دشوارتر می‌شود؛ چنین تمایزی به‌طور فزاینده‎ای ساختگی بوده و حفظ آن دشوار به‌نظر می‌رسد. مقصود این نیست که بین «شرق» و «غرب» تفاوتی وجود ندارد بلکه همواره و به ‎ویژه در قرن بیست‌‎ویکم این تفاوت‌ها به دلیل تاثیر متقابل فکری و فرهنگی درحال کاهش است.
جی. لارسون در مقدمۀ کتاب «تفسیر فراسوی مرزها» ‎می‌گوید، عبور از مرز یک فرهنگ یا سنت به فرهنگ دیگر دشوارتر از عبور از مرزها در گفت‌وگوهای معمولی نیست. از این ‎رو، به نظر می‌رسد که «رودیار کیپلینگ» اشتباه کرده بود که گفت هرگز شرق و غرب (این دو ضد) جمع نمی‌شوند. آیا دو سنت فکری شرق و غرب چنان متضاد یا متفاوت هستند که هرگز رویاروی یکدیگر قرار نگرفته و به گفت‏گو با یکدیگر نخواهند نشست و قادر به فهم حقیقت یکدیگر نیستند؟ یا آنکه شرق و غرب نه تنها می‌توانند، بلکه می‌خواهند و باید همدیگر را در گفت‌وگوی فلسفی ببینند و در «باوری متقابل» و تأثیر فرهنگی خود، یکدیگر را متحول سازند تا به شیوه‌های جدید و بدیعی از امتزاج و ترکیب سنت‌ها و فرهنگ‌ها به رغم وجود تشابه و تفاوت دست یابند.

مناسبات میان شرق و غرب از گذشتۀ دور که روابط میان ایرانیان و یونانیان و تأثیر نااندیشیده شرق بر سنت یونانی مطرح بود، بنیان مطالعۀ بین سنت‌ها را شکل داد. گرچه در دوران اخیر و در سدۀ نوزدهم برخی از اندیشمندان و محققان همچون اشلگل و ماکس مولر با روی آوردن به مطالعات تطبیقی و اعتنای اساسی به شرق بدان توجه کرده‌اند. معضل اصلی در مطالعات تطبیقی، برتری دادن مطلق به سنت یونانی بوده و متأسفانه عمدۀ محققان، منشأ ایرانی، هندی و مصری حکمت را مورد انکار قرار داده یا بدان بی‌اعتنا بودند. سیطرۀ منظر کانتی و هگلی که ذات تفکر فلسفی را به طور بنیادین، یونانی و غربی می‌پنداشتند، بزرگترین معضل و البته عیان‌ترین اشتباه در پژوهش‌های صورت گرفته در باب تاریخ و سیر فلسفه محسوب می‌شود.

پل ماسون- اورس (زاده ۵ سپتامبر ۱۸۸۲ – درگذشته ۱۸ مارس ۱۹۵۶) شرق‌شناس و فیلسوف فرانسوی، از پیشگامان «فلسفه تطبیقی» بود. او شاگرد لوسین لوی برول، هانری برگسون، امیل دورکیم، پیر ژانت، آندره لالانده، مارسل ماوس بود. با سیلوین لوی، آلفرد فوچر، شاوان، کلمان هوارت، سانسکریت، تبتی، چینی، عربی را آموخت. وی در رساله دکترایش تلاش کرد تا پوزیتیویسم کمی و روشی تطبیقی را به کار گیرد همچنین قیاس‌هایی را بین فلسفه‌های اروپا، هند و چین شناسایی کرد. 

کتاب فلسفۀ تطبیقی اورسل مشتمل بر یک مقدمه و دو بخش متفاوت نظری و کاربردی است. اورسل در مقدمه، چهار موضوع مهم یعنی تعریف فلسفۀ تطبیقی، اهمیت فلسفۀ تطبیقی در مطالعۀ نظام‌های فکری مختلف، روش‌شناسی تطبیقی، و بالاخره چالش‌های تطبیقی فلسفه‌‏های شرق و غرب را طرح و بررسی نموده است. در مقدمه، چیستی و ضرورت فلسفۀ تطبیقی به‌طور کلی مورد بحث قرار گرفته است. وی فلسفۀ تطبیقی را دانشی برمی‌شمارد که به مقایسۀ نظام‌مند میان سنت‌های فلسفی مختلف می‌‎پردازد. وی در مقدمه تأکید می‌کند که باید از سطح مقایسۀ ظاهری مفاهیم فراتر رفته و به درک عمیق‌تر از ساختارهای فکری و زمینه‌های فرهنگی هر سنت فلسفی دست یافت.

در بخش نخست کتاب، چهار مسئلۀ مهم در چهار فصل مورد بررسی قرار گرفته و در پایان، نتیجه‌گیری کرده است. فصل نخست: درباب تحصیل‌گرایی در فلسفه؛ فصل دوم: در باب روش فلسفۀ تطبیقی؛ فصل سوم: معنای تحصلی مشابهت یا آنالوژی؛ فصل چهارم: مفهوم اثباتی از محیط. نتیجه‌گیری حاوی مطالعۀ تطبیقی تاریخ اندیشه انتقادی ذهن است. اورسل روش مهم فلسفۀ تطبیقی را تشابه (آنالوژی) از نوع تناسب تلقی کرده و معتقد است که مقایسه باید بر مبنای نسبت‌‎های مشابه در نقش‌ها و کارکردهای مفاهیم در سنت‏‌های مختلف و نه صرفاً براساس شباهت‌های ظاهری انجام شود. 

 وی از زمینه‌گرایی دفاع نموده و براین باور است که بافت تاریخی بر مفاهیم تقدم داشته و هر اندیشۀ فلسفی باید در زمینۀ تاریخی، اجتماعی و فرهنگی خود مورد بررسی قرار گیرند. از منظر اورسل، فهم صحیح از مفاهیم فلسفی تنها با دریافت بنیادین از رفتاری که تفکر در آن تکوین پیدا کرده است، میسر خواهد بود. اورسل میان خردگرایی در فلسفۀ یونان (افلاطون و ارسطو) و خردگرایی در شرق و مکاتب هندو مانند ودانتا و سامخیا دست به مقایسه زده و شباهت‌‌ها‎ و تفاوت‌ها را در معانی همچون «حقیقت و هستی» نشان می‌دهد. 

همچنین وی به بررسی تطبیقی اخلاق کنفوسیوسی و دائوئیستی در برابر اخلاق یونانی و مسیحی پرداخته و در ذیل مفاهیمی همچون فضیلت و توازن یا تعادل، می‌کوشد تا تشابه تناسبی را عیان سازد. او همچنین تفاوت و همانندی روش تحلیل ـ استدلالی در فلسفۀ غرب را با روش شهودی ـ تجربی در شرق بررسی نموده و معتقد است این دو می‌توانند مکمل یکدیگر باشند. 

بخش دوم نیز همانند بخش نخست، شامل چهار فصل و نتیجه‌گیری است. در فصل نخست که آن را نمونۀ نخست نامیده است به تاریخ‌‌نگاری تطبیقی فلسفه پرداخته است. فصل دوم یا نمونۀ دوم به منطق تطبیقی اختصاص دارد. در نمونۀ سوم (فصل سوم) به مابعدالطبیعۀ تطبیقی و در نمونۀ چهارم (در فصل چهارم) به روان‎شناسی تطبیقی پرداخته و در پایان، در نتیجه‌گیری فرصت آموزشی فلسفۀ تطبیقی را طرح می‌کند.

در بخش دوم، اورسل می‌کوشد تا مقایسه‌ه‎ای میان تمدن‌ها و سنت‌های شرق (چین، هند و ایران) و غرب (یونان و اروپا) صورت داده و کوشش کرده تا نشان دهد که مفاهیم مشابه، چگونه در سنت‌های فکری مختلف، معانی و کارکردهای متفاوتی دارند. به رغم این تفاوت‌ها، اورسل تأکید دارد که در پرتو مطالعه‌های تطبیقی می‌توان به درکی عمیق‌تر از این تفاوت‌ها دست یافت. 

اورسل میان منطق ارسطویی و منطق چندارزشی در مکاتب هندو و بودایی دست به تطبیق زده و مسئلۀ مهم کارکرد زبان را در فلسفه‌های شرق (مانند زبان دز نظام ناگارجونا) و غرب بررسی نموده است. وی در پایان، فلسفۀ تطبیقی را همچون روشی منحصر بفرد برای درک متقابل تلقی کرده که سبب گفت‌وگوی بین‌تمدنی و بین‌فرهنگی می‌شود. از دیدگاه او، فلسفۀ تطبیقی همچون پلی میان سنت‌های فکری عمل می‌کند که منجر به فهم بهتر و عمیق‌‎تر خواهد شد. ضرورت تعامل فلسفه‌ها برای غنای تفکر جهانی بدون انجام مطالعات تطبیقی ممکن نخواهد بود.

نکتۀ مهم در این کتاب، جدول مقایسه‌‏ای سنت‏‌ها و تمدن‌ها  در 30 صفحه است که در پایان این ترجمه به ‏عنوان پیوست آورده و نام‏ها و اصطلاحات انبوه او را در شرح جدول خواهیم آورد. وی در دو تقسیم‌بندی متفاوت، سه حوزۀ غرب، خاورمیانه (ایرانیان و سامی‏ها) و هند را براساس ترتیب و توالی تاریخی مرتب ساخته و آن‏ها را به ‏نوعی مقایسه نموده است. در جدول دوم، سه حوزۀ تبت، چین و ژاپن را مقایسه می‏کند. این جدول مشتمل بر اسامی، جریان‏ها و اندیشه‌‏های بسیاری در حوزۀ هند و چین است. 

به رغم این مزیت، اورسل نشان داد که در بخش اسلامی، هیج آشنایی خوبی با جریان‌ها، اندیشه‌ه‏ا، حتی نام‏‌های فیلسوفان نداشته و هیچکدام از جریان‌‏های فکری مهم سه سدۀ نخست و نیز جریان‌های فلسفی پس از ابن‌سینا را ذکر نمی‌کند. بخش خاورمیانه از سدۀ ششم به بعد چنان خالی است که ناآشنایان تصور خواهند کرد با زمینی لم‏ یزرع روبه ‏رو هستند. در پیش‌گفتار، این کاستی بزرگ اورسل را اجمالاً مورد نقد قرار دادیم. اساساً اورسل شناختی از حوزۀ ایران و اسلام ندارد و به رغم ستایش از ایران و میراث کهن آن، مطالعه‌ه‏ای بر روی آن صورت نداده است. اشکال دیگر رویکرد اورسل و نیز این جدول این است که او چنان غرق در سنت هند شده است که گویا فلسفۀ تطبیقی را معادل با هندشناسی تلقی کرده است.

انتهای پیام
captcha