در دنیای پیچیده و پرشتاب امروز، مناسک و آیینهای مذهبی همچنان جایگاهی ویژه و منحصر به فرد در زندگی میلیونها انسان دارند، آیینهایی که فراتر از مناسک ظاهری، حامل پیامهایی عمیق از امید، اتحاد، معنویت و ارتباط انسانی هستند. این مناسک نه تنها بازتابی از باورهای مذهبی و فرهنگی جوامع مختلف هستند، بلکه بهعنوان پلی میان نسلها و فرهنگها، نقش مهمی در حفظ هویت جمعی و انتقال ارزشهای معنوی ایفا میکنند.
در این میان، سه رویداد بزرگ مذهبی جهان یعنی اربعین حسینی، زیارت سانتیاگو دی پوستلا در اسپانیا و مناسک حج هر یک به شکلی منحصر به فرد، تجربهای غنی و زنده از حضور انسان در برابر مقدسات و باورهای دینی را به نمایش میگذارند. کتاب «امید در آستانگی» نوشته محمد نصراوی، با رویکردی تحلیلی، فرهنگی و اجتماعی در راستای شناخت و فهم این سه رویداد مذهبی میکوشد تا فراتر از ظاهر مناسک، به لایههای عمیقتر معنایی و انسانی آنها دست یابد.
نصراوی در این اثر ضمن بازخوانی ریشهها و تاریخچه هر کدام از این آیینها، به بررسی نقش آنها در ایجاد پیوندهای اجتماعی، تقویت حس همدلی و امید در میان پیروانشان میپردازد. کتاب نشان میدهد که چگونه این مناسک، به ویژه در جهان معاصر که با چالشهای متعدد اجتماعی، سیاسی و فرهنگی روبهرو است، میتوانند منبعی غنی از امید و معنویت باشند و به بازسازی پیوندهای انسانی و ارتقای سطح زندگی معنوی کمک کنند.
در راستای بررسی زوایای مختلف مراسم پیادهروی اربعین حسینی و تشابه آن با مراسم دیگر ادیان و فرق مختلف جهان به گفتوگو با محمد نصراوی، پژوهشگر حوزه دین پرداختیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
اگر بخواهیم پدیدههای آیینی را به زبان آکادمیک و دانشگاهی مورد مطالعه قرار دهیم، ناگزیر باید از روشهایی بهره بگیریم که در فضای علمی دانشگاهها دارای سابقه و مشروعیت هستند. از همینرو، در پژوهش خود به دنبال یافتن زبان مشترکی میان ملتها و باورهای متنوع بودم تا بتوانم آیینی همچون اربعین را هم به درستی مطالعه کرده و هم به نحوی قابل فهم به دیگران معرفی کنم. سؤالات انسانشناسی و مردمشناسی بهویژه در شاخهای تحت عنوان «مطالعات آیین» بستری مناسب برای ورود به چنین بررسیهایی فراهم میکنند. این رویکرد به ما امکان میدهد تا پدیدهای مانند پیادهروی اربعین را به زبانی تحلیل کنیم که حتی برای فردی که مسلمان نیست یا اعتقادی به مفاهیم متافیزیکی ندارد، قابل فهم و ارائه باشد. در واقع، با بهرهگیری از این ابزار علمی میتوان لایههای مختلف چنین رخداد آیینی را برای طیف گستردهای از مخاطبان از منظرهای متنوع روشن کرد.
در این راستا، از انسانشناسی بهره گرفتم و به طور خاص از شاخهای موسوم به اتوپیاپژوهی یا مطالعات آرمانشهری استفاده کردم. هدف این بود که زیارت اربعین حسینی را با تأکید بر جنبه آیینی آن در کنار سه زیارت دیگر مورد تحلیل تطبیقی قرار دهم. نخست، زیارت سانتیاگو دِ کامپوستلا در اسپانیا؛ دوم، زیارت حج اما از منظر باور شیعی با تکیه بر اندیشههای اندیشمندان بزرگ جهان تشیع همچون علی شریعتی، جلال آلاحمد، ضیاآبادی و آیتالله جوادی آملی و سوم، زیارت اربعین که در کتاب بهصورت کامل و گسترده به آن پرداختهام. این کتاب، حاصل مطالعه پژوهشی بنده در انگلستان است که در قالب یک دوره کارشناسی ارشد پژوهشمحور در دانشگاه رویال هالووی لندن زیر نظر استاد فرهیخته و برجسته، پروفسور گرگوری کلیس به انجام رسید. ایشان از اتوپیاپژوهان معاصر و برجسته زمان حاضر هستند و در مسیر فهم زوایای گوناگون پدیده اربعین از منظر اتوپیا، یاری و راهنمایی بسیاری به بنده ارائه دادند.
این پرسش از اهمیت بالایی برخوردار است؛ زیرا ما با پدیدهای آیینی و انسانشناختی مواجه هستیم که نمیتوان آن را به صورت ایستا و بدون توجه به بسترهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تحلیل کرد. بنابراین، اگر بخواهیم پدیدهای چون اربعین را بررسی کنیم، باید نخست مشخص کنیم که در مورد کدام اربعین سخن میگوییم. آیا مقصود ما اربعین سال ۲۰۰۳ پس از سقوط صدام است؟ یا اربعین سال ۲۰۱۴ که همزمان با ظهور داعش شکل گرفت؟ یا اربعینی که امروز در سالهای ۲۰۲۰ و ۲۰۲۵ شاهد آن هستیم؟ این تمایز زمانی و زمینهای در تحلیل بسیار تعیینکننده است.
اربعین را دارای خوانشهای متعددی میدانم. همه انواع اربعین الزاما جمعیتساز نیستند. برای مثال اگر با نوعی از اربعین مواجه باشیم که ساختاربندی شده، طبقهبندی شده و در آن مصرفگرایی محور قرار گرفته است و از ارزشهای اصیل و اولیه خود فاصله گرفته، چنین اربعینی نهتنها جمعیتساز نخواهد بود، بلکه چه بسا به ژنتیک آیینی اربعین نیز لطمه وارد کند.
در مقابل، اربعینی که برآمده از بافت مردمی و بدون اتکا به ساختارهای رسمی و حمایتهای دولتی شکل گرفته باشد که بنده از آن با عنوان اربعین مردمی یاد میکنم و آن را بیشتر در بافت عراقی مشاهده کردهام، اربعینی است که میتواند جمعیتساز و معناساز باشد. در این نوع از اربعین فقرایی را میبینیم که با اخلاص و بدون دریافت هیچگونه بودجه یا حمایت رسمی، صرفا به نیت خدمت به زائرالحسین(ع) مشارکت میکنند. این نوع مشارکت، ژرفترین جنبه آیینی اربعین را نمایندگی میکند. از سوی دیگر باید توجه داشت که اگر اربعین به بستری برای پولشویی یا ایجاد طبقهبندیهای جدید اجتماعی تبدیل شود، نهتنها از معنا تهی میشود، بلکه اساسا پویایی و کارکرد آیینی خود را از دست خواهد داد. به همین دلیل است که من در مطالعات خود از منظر اتوپیا یا آرمانشهر به پدیده اربعین پرداختهام.
اربعینی که برآمده از بافت مردمی و بدون اتکا به ساختارهای رسمی و حمایتهای دولتی شکل گرفته باشد که بنده از آن با عنوان اربعین مردمی یاد میکنم و آن را بیشتر در بافت عراقی مشاهده کردهام، اربعینی است که میتواند جمعیتساز و معناساز باشد
این سؤال مطرح شد که آیا اربعین آستانه است یا نه؟ اجازه بدهید کمی در این زمینه توضیح دهم تا چشمانداز من در این زمینه روشنتر شود. در نظریههای انسانشناسی، زندگی روزمره یا everyday life بستری است که در آن افراد، نقشها و هویتهایی تثبیتشده دارند. برای مثال بنده ممکن است در زندگی روزمره، کارمند، پدر، معلم یا شهروند باشم. شما نیز در نقش خبرنگار مشغول به فعالیت هستید. در این فضا واقعیتهایی وجود دارد که آنها را واقعیتهای بدیهی انگاشته شده مینامیم، مانند اینکه برای کار باید دستمزد دریافت کنیم یا برای خرید مایحتاج، نیازمند پول هستیم. اما آیین به طور خاص سه مرحله دارد که شامل Departure یا خروج از فضای زندگی روزمره، ورود به فضای آیینی و در نهایت Return یا بازگشت به زندگی روزمره است. وقتی تصمیم میگیریم برای زیارت اربعین حرکت کنیم، از زندگی عادی خود فاصله میگیریم. این سفر ممکن است از لحظه خروج از خانه یا سوار شدن به وسیله نقلیه آغاز شود. در این فرایند ما هویتی جدید به نام «زائر» به دست میآوریم. این هویت کاملا با هویت روزمرهمان متفاوت است.
فضای زیارت، فضای آستانهای یا Liminal Space است. همانگونه که وقتی در آستانه در یک استودیو قرار دارید، نه کاملا داخل هستید و نه خارج، زائر نیز در فضای زیارت در برزخی میان زندگی روزمره و فضای قدسی قرار میگیرد. او دیگر پدر، کارمند یا خبرنگار نیست، بلکه «زائرالحسین(ع)» است. این هویت جدید به تمام فضا و اتفاقات پیرامونی معنایی تازه میبخشد. راه، میشود «طریقالحسین»، غذا، میشود «طعامالحسین»، آب، میشود «ماءالحسین» و حتی حضرت زینب(س) و حضرت عباس(ع) نیز در نسبت خود با امام حسین(ع) معنا مییابند. اما زمانی که این فضای آستانهای و آیینی با مصرفگرایی و سازماندهی رسمی جایگزین شود، یعنی وقتی افراد همان هویت روزمره خود را به مکان زیارت منتقل میکنند، دیگر با یک آیین مواجه نیستیم، بلکه با یک کارناوال آیینی طرف هستیم. در چنین وضعیتی، هویت زائرانه شکل نمیگیرد، نقش مردم کمرنگ میشود و همهچیز براساس سلسله مراتب سازمانی، تخصیص بودجه و دستورالعملهای رسمی پیش میرود. اینگونه است که زیارت به رویداد تقلیل پیدا میکند و معنازدایی رخ میدهد.
یکی از مهمترین نمودهای این معنازدایی، از بین رفتن عنصر «خدمت رایگان» است. در فضای زیارتی اصیل، خدمت به زائر امری رایگان و معنوی است، نه اقتصادی و بودجهمحور. حتی خود پیادهروی یک کنش ضد روزمره است. در جامعه شهری امروز، اولویت با سرعت، اتومبیل و تونل و بزرگراه است، اما در پیادهروی اربعین، اصالت با مسیر بوده و مسیر مهم میشود نه مقصد. اینجاست که آیین به چالش واقعیتهای بدیهی زندگی روزمره میپردازد. وقتی زائران به پایان مسیر خود میرسند، ممکن است حتی وارد صحن نشده و فقط با یک سلام به امام حسین(ع) و شهدای کربلا به موطن خود بازگردد. بنده یک سال را به یاد دارم که به زیارت اربعین مشرف شدم اما اصلا وارد صحن نشدم و فقط سلامی دادم و بازگشتم. چرا؟ چون باور دارم که در اربعین «مسیر» اصالت دارد، نه فقط رسیدن.
یکی از مهمترین نمودهای این معنازدایی، از بین رفتن عنصر «خدمت رایگان» است. در فضای زیارتی اصیل، خدمت به زائر امری رایگان و معنوی است، نه اقتصادی و بودجهمحور. حتی خود پیادهروی یک کنش ضد روزمره است
نکته دیگری که در برخی مصاحبهها نیز مطرح کردهام این است که در زیارت اربعین سلامی از امام زمان(عج) وجود دارد که بسیار معنادار است: «أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْلُ الْقُرى؛ سلام بر آنکه روستاییان او را دفن کردند». این نشان میدهد که امام حسین(ع) با فضاهای مردمی و حاشیهای با آشوبهای سازمان نیافته و شورش بر نظمی تحمیلی پیوند دارد و حال اگر ما این آیین را بروکراتیزه کنیم، برای آن بودجه تعیین کنیم، به آن ساختار بدهیم و آن را دولتی کنیم، دیگر با یک آیین زنده طرف نیستیم، بلکه با یک آیین مرده مواجه خواهیم بود و این حالت به مرگ آئین منتهی میشود. زیارت اربعین گویی به زائران اینگونه نهیب میزند که در قید و بند هیچ نظمی نباشید و با دل خود وارد این مسیر شوید. بنده پیشتر نیز هشدار دادهام که جشنهایی مانند نیمه شعبان یا غدیر وقتی از دست مردم خارج شود و در اختیار نهادهای رسمی قرار گیرد، از اصالت تهی میشود. زمانی این آیینها از سوی مردم با طاق نصرت، چراغانی و شیرینی برگزار میشد، اما امروز اگر نهادی متصدی برگزاری این مراسم شود، دیگر رغبتی برای برگزاری این مراسم به صورت مردمی وجود نخواهد داشت. این مسئله باعث میشود که برای مثال وقتی سازمان مربوطه که متصدی برگزاری مراسم جشن شده، برای مبارزه با کرونا مأموریت بگیرد، مراسم نیمه شعبان را تعطیل میکند. نتیجه این میشود که آیین دیگر آیین نیست، بلکه تبدیل به یک رویداد رسمی، بیروح و مرده میشود و این مسئله نشانهای از مرگ آیین است.
بله؛ در ادیان مختلف میتوان مناسک و آیینهایی را یافت که از جهاتی با زیارت اربعین مشابهت دارند. یکی از نمونههای قابل توجه، زیارت «کامینو دِ سانتیاگو» (Camino de Santiago) یا زیارت «سنتیاگو دِ کامپوستلا» در اروپای غربی است. این زیارت پیاده از جنوب فرانسه آغاز میشود و تا شمال شرقی اسپانیا امتداد مییابد. در این مسیر، زائران مسیر را پیاده طی میکنند و کسی که با وسایل نقلیه نظیر قطار یا هواپیما به مقصد برسد، زائر محسوب نمیشود. زائر کسی است که مسیر را با پای پیاده پیموده باشد. در این مسیر نیز هر چند فضایی متفاوت از زیارت اربعین وجود دارد، اما نشانههایی از همدلی و ایثار دیده میشود. برای مثال در طول مسیر مسافرخانههایی وجود دارند که سبب تعامل و همدلی میان زائران میشوند. این در حالی است که در بستر فرهنگی اروپایی که حتی برای تنفس باید هزینه پرداخت کرد، وجود چنین فضاهای مشارکتی و ایثارگرانه بسیار قابل تأمل است. در این مراسم نیز پیادهروی اصیل است و کسی که با قطار و هواپیما خود را به مرقد دی کامپوستلا برساند، زائر خوانده نمیشود و زائر کسی است که پیاده سفر کند. از نظر نمادشناسی نیز این زیارت دارای نشانههایی است. برای مثال صدف یکی از نمادهای اصلی این مسیر است که با «سنت» مقدس همراه بوده و معنا و بار مذهبی خاصی دارد. در زیارت اربعین نیز ما با نمادهایی مانند عمودها مواجه هستیم که به نوعی نشانهگذاری مسیر زائران محسوب میشوند. این اشتراک در نمادسازی نشاندهنده پیوندهای عمیقتری در ساختار مناسکی ادیان مختلف است.
یکی از وجوه مشترک در چنین آیینهایی، مفهوم «فضای آستانه» است، فضایی که در آن نظم عادی و روزمره به تعلیق درمیآید و واقعیت بیرونی جای خود را به مفاهیم نمادین، آیینی و هنری میدهد. به اعتقاد بنده، آیینها زبان هنری انسان برای بیان آرزوهای الهیاتی اوست، چه در مسیحیت چه در اسلام و حتی در یهودیت. به عنوان نمونه در سنت یهودی جشنی به نام سایهبانها یا «سکّوت» وجود دارد که در آن افراد به مدت سه روز در سایهبانهایی خاص زندگی میکنند و مناسکی را بهجا میآورند که ساختاری آیینی دارد. در اربعین نیز ما با نوعی بیان هنری مواجه هستیم. این بیان هنری بازنمودی از اتفاقات عاشورا و تکرار آن از طریق مناسک، تعزیه، تشبیه، و دیگر اشکال هنری است.
در واقع، مناسک اربعین را میتوان نوعی کنش هنرمندانه دانست که در آن رویاهای فردی و جمعی مؤمنان به شکلی نمادین و آیینی به تصویر کشیده میشود. برای مثال، مستندی با عنوان «پول تمیز» از سوی جناب چاوش که از پیشگامان معرفی اربعین به ایرانیان از طریق آثار مستند خود بوده، ساخته شده و در آن بهخوبی به این ابعاد هنری پرداخته شده است. فضای آستانگی فضایی شبیه هنر است. از منظر مفهومی، زیارت را میتوان به یک تئاتر مقدس تشبیه کرد، نمایشی آیینی که در آن انسان تجربه بازگشت به خدا را از سر میگذراند. جمله قرآنی «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعونَ» و آیه «یَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ» دقیقاً بیانگر همین بازگشت است. در زیارت، ما در حال اجرای یک تئاتر معنوی هستیم که در آن از طریق مناسک و نمادها خود را به ساحت الهی که در فرهنگ شیعی با امام معنا مییابد، نزدیک میکنیم.
در نهایت، میتوان گفت که هنر نزدیکترین مقوله به آرمانشهر یا اتوپیای انسان است. آرمانشهر اگرچه در دسترس کامل نیست، اما هنر میتواند انسان را به رؤیاهای الهیاتی آن، چه در قالب فردی و چه جمعی نزدیک کند. اربعین از این منظر یک فضای هنری، آیینی است که در آن آرزوهای الهیاتی مؤمنان در بستری از نمادها، مناسک، ایثار، و هنر تجسم پیدا میکند.
آیینها را میتوان زبان مشترک بشری دانست. به بیان دیگر، هیچ دینی و حتی مسلکهایی که به ظاهر با عنوان «بیدینی» ظهور یافتهاند، خالی از آیین نیستند. آیین، یک زبان جهانی و فطری است که در نهاد انسان ریشه دارد. برای مثال، فردی ممکن است هر روز پس از پایان کار، برای خود یک فنجان چای یا قهوه تهیه کند و به انجام این کار پایبند باشد. این رفتار روزمره، خود نوعی آیین شخصی است که با معنا همراه شده است. آیینها، مشابه زبان، ابزار ارتباطی هستند. همانطور که تصور یک انسان فاقد زبان (به معنای توانایی برقراری ارتباط) دشوار است، زیستن انسان بدون آیین نیز تقریبا غیرممکن است.
در واقع، مناسک اربعین را میتوان نوعی کنش هنرمندانه دانست که در آن رویاهای فردی و جمعی مؤمنان به شکلی نمادین و آیینی به تصویر کشیده میشود
آیینها برخاسته از فطرت و ژنتیک مشترک بشری هستند و به همین دلیل در فرهنگها و ادیان مختلف ساختارهایی مشابه با یکدیگر پدید آمدهاند. در سراسر جهان مناسکی را میبینیم که شباهتهایی با یکدیگر دارند، چون همگی از منشأ واحد یعنی فطرت انسانی نشئت میگیرند. با این حال، تمایزهایی نیز وجود دارد. بهویژه هنگامی که به پیادهروی اربعین نگاه میکنیم، میبینیم که این آیین از یک ویژگی بارز یعنی حضور و محوریت امام به عنوان تجلی یک آرمانشهر یا اتوپیا برخوردار است. در مکتب تشیع دوازده امامی، امام به عنوان شخصیتی اتوپیایی مطرح است، یعنی شخصیتی که تحقق عینی آرمانشهر در جهان محسوب میشود.
در نهایت این آرمانشهر، بهشت قرار دارد؛ جایی که رنجی وجود ندارد و آرامش مطلق برقرار است. در متون دینی نیز به این مفهوم اشاره شده است. برای مثال امام علی(ع) در روایتی میفرماید که قبر مؤمن میتواند باغی از باغهای بهشت باشد: «القبر روضة من ریاض الجنة» و یا در روایتی دیگر وقتی از امام پرسیده میشود که چگونه به بهشت میتوان رسید، پاسخ میدهند که شما هماکنون در بهشت هستید، چون به امامت ایمان دارید و عمل شما نیز مؤید این ایمان است. بر این اساس، امام تجسم زمینی یک اتوپیاست، اما برخلاف بسیاری از باورها که جنبه دیستوپیایی پیدا میکنند و به انحصارطلبی، حزبگرایی و مرزبندیهای تنگنظرانه منجر میشوند، امام در تفکر شیعی، شخصیتی جهانشمول است. امام همه انسانها را فارغ از نژاد، مذهب، دین یا حتی بیدینی در مسیر خود میپذیرد. این ویژگی بارز را میتوان در آیین پیادهروی اربعین بهوضوح مشاهده کرد. در زیارت اربعین شاهد حضور پیروان ادیان گوناگون هستیم. مسیحیان، پیروان آیین یحیی و حتی افراد آتئیست نیز در این مسیر حضور مییابند. ممکن است این افراد باور مشخصی به خدا نداشته باشند، اما در این تجربه آیینی معنایی را مییابند که از مرکزیت وجود امام حسین(ع) نشئت میگیرد. این مرکز معنایی یا به تعبیر نشانهشناسانه، دال مرکزی اربعین، امام حسین(ع) است.
با این حال، تهدیداتی نیز در مسیر این آیین عظیم وجود دارد. گاهی دال مرکزی آیین یعنی امام حسین(ع) جای خود را به مصرفگرایی، نمایشهای بیرونی و رفتارهای روزمره میدهد. برای مثال، برخی افراد زیارت را فرصتی برای ثبت عکسهای سلفی، تجربه غذاهای خاص یا حضور در نقاط خاص برای نمایش در شبکههای اجتماعی میدانند. این اتفاق، آیین را از معنای اصیل خود تهی میکند و آن را در قالب مصرف بازتولید میکند.
سؤال اساسی این است که چرا باید در یک زیارت مذهبی از خود سلفی بگیریم؟ این سلفیها چه چیزی را بازتاب میدهند؟ آیا هویت ایمانی ما را نمایش میدهند یا آنکه بخشی از سازوکار مصرفگرایی مدرن هستند که حتی مناسک دینی را هم در خود میبلعند؟ این تغییر معنا، بسیار خطرناک است؛ چراکه زیارت را به جای آنکه به تجربهای معنوی بدل کند، به کنشی روزمره، مصرفی و تهی از دلالتهای الهیاتی تبدیل میکند. در نتیجه، هرچند آیینها ساختاری جهانشمول دارند و در تمامی فرهنگها و ادیان وجود دارند، اما آنچه زیارت اربعین را متمایز میکند، حضور و محوریت امام به عنوان تجسم عینی اتوپیا و آرمان معنوی است، آرمانی که همه انسانها را به سوی خود فرامیخواند و معنای عمیقتری از زیستن و بازگشت به اصل هستی را عرضه میکند.
بله؛ بیتردید در زیارت اربعین با نوعی هویت جدید مواجه هستیم که در فضای آستانهای شکل میگیرد، فضایی که در آن معناهای تازهای ظهور میکنند، بهشرط آنکه آن معنا بهدرستی ساخته و هدایت شود. فضای آستانگی، وضعیتی بینابینی است که در آن مرزهای روزمرگی از میان برداشته شده و امکان خلق یک هویت معنوی و اخلاقمدار فراهم میشود. در این بستر، اربعین ظرفیت آن را دارد که هویتی مبتنی بر مواسات، ایثار و ازخودگذشتگی را تولید و بازتولید کند، هویتی که در آن انسان نه بهدنبال منافع شخصی، بلکه در پی مشارکت با دیگران، خدمت بیچشمداشت و همدلی واقعی است. این خصایص اخلاقی، همان چیزی است که در زندگی روزمره مدرن بهشدت کمرنگ شده و حتی گاه بهکلی غایب است.
هنگامی که هویت دینی و اجتماعی زائر به جای اینکه بر محور ارزشهای الهی و انسانی شکل گیرد، به خودانگاری جمعی یا تعصبات گروهی و جناحی گره بخورد، آن هویت اصیل تضعیف میشود
امروزه آنچه بیشتر با آن مواجه هستیم نوعی خودمحوری و فردگرایی افراطی است که در تضاد کامل با روح اربعین قرار دارد. بزرگان اخلاق و معرفت همیشه تأکید داشتهاند که نقطه آغاز سلوک، فناء فیالذات یا همان گذر از خود است. این اصل در پیادهروی اربعین بهشکل ملموسی تحقق پیدا میکند. زائر در این مسیر از آسایش خود میگذرد، سختی سفر را به جان میخرد و برای دیگری میکوشد. این عمل، یک بازسازی واقعی از هویتی دینی و اجتماعی است که به اخلاق جمعی، تعاون و همزیستی ارج مینهد. با این حال، اگر معنا بهدرستی ساخته نشود و از مسیر خود منحرف شود، خطر استحاله معنا و انحطاط هویت وجود دارد.
هنگامی که هویت دینی و اجتماعی زائر به جای اینکه بر محور ارزشهای الهی و انسانی شکل گیرد، به خودانگاری جمعی یا تعصبات گروهی و جناحی گره بخورد، آن هویت اصیل تضعیف میشود. برای مثال اگر افراد هویت خود را نه در نسبت با امام حسین(ع)، بلکه در نسبت با گروهها، اشخاص یا جریانهای خاص تعریف کنند، زیارت اربعین از جایگاه فراگیر و جهانی خود خارج شده و به یک رفتار بسته و محدود تبدیل میشود. بنابراین، زیارت اربعین میتواند بستر شکلگیری یک هویت متعالی باشد، اما حفظ این هویت نیازمند مراقبت، معناپردازی صحیح و پرهیز از مصادرههای ایدئولوژیک است.
بله؛ اربعین بدون شک ظرفیتی عظیم برای تجربهای بینافرهنگی دارد، اما پیش از آن باید به یک واقعیت مهم توجه کنیم. اربعین در مدل اجرایی فعلی خود یعنی آنچه به عنوان پیادهروی اربعین، موکبداری و اشکال خاص میزبانی از زائران شناخته میشود، در اصل یک اتفاق آیینی عراقی است. مردم عراق بهویژه شیعیان این کشور سالها برای زنده نگهداشتن این مناسک فداکاری کردهاند، جانهایی دادهاند و در برابر تهدیدهای گوناگون ایستادگی کردهاند. این مناسک ریشه در بطن فرهنگ دینی و تاریخی عراق دارد و این را باید پذیرفت و محترم شمرد. به هیچ وجه نباید این مناسک مصادره یا بیهویت شود. درست است که اربعین برای امام حسین(ع) است، اما شکل خاصی که ما امروز از آن به عنوان پیادهروی اربعین میشناسیم، با تمام عناصر فرهنگی خود مانند موکبها، پذیرایی، نحوه استقبال و مهماننوازی، برخاسته از فرهنگ عراقی است. این سفره آنچنان گسترده شده که دیگر ملتها نیز در آن وارد شدهاند، بهره بردهاند و حلاوت معنوی آن را چشیدهاند.
متأسفانه برخی رفتارها و گرایشها در حال مخدوش کردن این تجربه ناب هستند. از این رو بنده نسبت به آینده این مراسم نگران هستم. نگرانم که این مناسک که در ذات خود حامل مفاهیم بلندی چون ایثار، مواسات و معنویت جهانی است، از مسیر اصیل خود فاصله بگیرد و به سطحیگری یا حتی بهرهبرداریهای نادرست کشیده شود. البته، امیدوارم همانگونه که در گذشته نیز تهدیدهای بزرگی چون تلاشهای رژیم بعث عراق برای حذف زیارت اربعین بیثمر ماند، این آیین همچنان محفوظ بماند. به باور بنده چون این مراسم با امام حسین(ع) گره خورده است، خود حضرت حافظ آن خواهد بود. اما این مانع نمیشود که ما نسبت به آینده بیتفاوت باشیم. در مجموع، اربعین یک بستر عظیم برای همزیستی فرهنگی و دینی است. ملل مختلف در آن حضور دارند و این حضور متنوع، خود میتواند به مشارکت در نوعی نظم معنوی جدید بینجامد، نظمی که در تضاد با روزمرگیهای ماشینی و فردگرایانه امروز است و بر پایه همدلی، خدمت و پیوند انسانها با یکدیگر شکل میگیرد. این تجربه، بیتردید یک فرصت منحصر بهفرد بینافرهنگی است که باید قدر آن دانسته شود.
بهترین راه استفاده از ظرفیت اربعین برای گفتوگوی بیندینی و بینفرهنگی این است که هیچ کاری نکنیم، یعنی اجازه دهیم این اتفاق به شکل طبیعی، مردمی و خودجوش رقم بخورد. تجربه نشان داده است که هرگاه تلاش کردهایم این مناسک را برنامهریزیشده، هدفمند یا کنترلشده به سمت گفتوگوهای دینی و فرهنگی سوق دهیم، اصل روح آیینی و اصالت مردمی آن تضعیف شده و گاه حتی به کلی از معنا تهی شده است. اربعین برآمده از ژنتیک فرهنگی و اعتقادی مردم است، آیینی که از بطن زندگی روزمره مردم و نه از اتاقهای سیاستگذاری یا پروژههای فرهنگی رسمی شکل گرفته است. اگر قرار باشد گفتوگویی میان فرهنگها و ادیان مختلف شکل گیرد، این گفتوگو باید در دل خودِ مناسک، در دل پیادهروی، در موکبها، در همسفرگیها و در آن لحظههای بیواسطه انسانی اتفاق بیفتد، نه در قالب همایشها یا ابتکارات سازمانی که اغلب از معنا تهی هستند.
امروز بهجای آنکه خود را متولی، قیم یا برنامهریز آیین اربعین بدانیم، باید خود را شرکتکننده در این جریان بدانیم، با فروتنی، درک، مشارکت و با لذت بردن از آنچه در حال وقوع است. همین رها کردن کنترل و اعتماد به خودجوشی آیین، بزرگترین خدمت به آن است. اربعین خود ظرفیت خلق معنا را دارد، هم برای شیعه، هم برای دیگر مسلمانان، هم برای مسیحیان، یهودیان و حتی بیدینان. لذا باید اجازه دهیم تا خود آیین سخن بگوید، بیواسطه و بیفشار و انسانها در بستر آن خود به کشف معنا برسند. این موضوع اصیلترین و پویاترین شکل گفتوگوی بینفرهنگی است.
در دوران معاصر بنده ترجیح میدهم بحث را فراتر از مرزهای فرقهای ببینیم. بهجای تمرکز صرف بر شیعیان یا دینداران خاص بهتر است به انسان بپردازیم و این پرسش را مطرح کنیم که زیارت اربعین چه تأثیری بر زندگی انسان امروز دارد. زیارت اربعین به باور بنده نوعی تمرین اخلاقی و نگاه متعالی الهیاتی است، یک تمرین زیسته که به ما یاد میدهد چگونه از خود عبور کنیم، چگونه خدمت به دیگری را تجربه کنیم و چگونه در دل این فرایند، معنای جدیدی برای بودن خود و دست یافتن به حال خوب بیابیم. این تجربه در تقابل با توصیههای رایج سبک زندگی مدرن قرار دارد، جایی که برای بهبود حال روحی به ما پیشنهاد میشود به رستوران برویم، مدیتیشن کنیم، یوگا انجام دهیم یا ورزش کنیم. اینها البته مفید هستند، اما اربعین راهی متفاوت و عمیقتر را پیشنهاد میدهد.
بهترین راه استفاده از ظرفیت اربعین برای گفتوگوی بیندینی و بینفرهنگی این است که هیچ کاری نکنیم، یعنی اجازه دهیم این اتفاق به شکل طبیعی، مردمی و خودجوش رقم بخورد
یکی از مهمترین آموزههای زیارت اربعین، آهستگی است. آهستگی بهعنوان یک مفهوم مغفولمانده در زندگی پرشتاب امروز که کمتر بدان اندیشه کردهایم، در این آیین جایگاهی ویژه دارد. پیادهروی در اربعین فرصتی برای خلوت با خویش فراهم میکند. زمانی برای تماشای خود، تفکر، تأمل و ساختن یک تجربه زیستی متفاوت. برخلاف حرکت ماشینی و سریع روزمره، اربعین راه رفتن آهسته را ترویج میکند، راه رفتنی که هر قدم آن حامل معنا و هر توقف آن لحظهای برای بازاندیشی است. در دنیایی که به واسطه پلتفرمهای مجازی و نظم سایبری جهانی نوعی زیست غیر واقعی و گسسته از خویشتن شکل گرفته، پیادهروی اربعین مجالی برای تنفس بیرون از فضای مجازی فراهم میکند که یک گسست آگاهانه از زیست نمایشی و بازگشت به خود، به خویشتن بیواسطه، به هویت ناپوشیده است. در این معنا، اربعین میتواند نوعی خودشناسی عملی باشد، خودشناسی که نه صرفاً در نظر و اندیشه، بلکه در حرکت، مشارکت، رنج، ایثار و مشارکت در تجربهای جمعی معنا پیدا میکند. این تجربه برای انسان معاصر گرفتار در بیمعنایی روزمره میتواند حامل ارزشی نو و بازیابنده معنا باشد.
امام حسین(ع) بهعنوان یک شخصیت دینی، دارای ذاتی جهانشمول است. این ویژگی موجب شده است که بتواند افراد مختلف با فرهنگها، ملیتها و ادیان گوناگون را در درون خود جای دهد. ایشان در جایگاه یک دال مرکزی عمل میکنند، مفهومی که نقش محوری در معنابخشی به مناسک اربعین دارد. نکته حائز اهمیت آن است که امروز ما با اربعینهای متفاوتی مواجه هستیم، اربعین سالهای ۲۰۲۰ یا ۲۰۲۵ الزاماً همان اربعینِ سالهای ۲۰۱۴ یا ۲۰۰۶ نیست. باید دید که این مناسک اکنون چه معناهایی را تولید میکنند و دال مرکزی آن چیست.
اگر اربعین بهدرستی فهمیده و اجرا شود، میتواند بستری برای تربیت انسانهای آگاه و مسئولیتپذیر فراهم کند. اما اگر این مناسک صرفا به ظواهر تقلیل یابد یعنی اگر اربعین به بازتولید نادانی، تمرکز بر مصرفگرایی، خودمحوری یا حتی تجملگرایی بدل شود، آنگاه از هدف اصلی خود فاصله خواهد گرفت
اگر همچنان امام حسین(ع) دال مرکزی این آیین باشد، آیین اربعین ظرفیتی برای پذیرش همگانی خواهد داشت و میتواند یک تجربه فراملی اصیل باقی بماند. اما اگر دال مرکزی مناسک اربعین بهجای امام حسین(ع)، مفاهیمی چون یک حکومت، سازمان یا نهاد خاص شود، بهناچار آن آیین دچار محدودیت و انحصارطلبی میشود. چنین تحولی باعث میشود که مناسک از حالت فراگیر و معنابخش خود خارج شده و صرفاً در خدمت منافع گروهی خاص قرار گیرد. در نتیجه، دیگران به حاشیه رانده میشوند یا حتی از این فضا طرد میشوند. بنابراین، حفظ محوریت امام حسین بهعنوان دال مرکزی، شرط لازم برای تداوم فراملی و جهانی بودن آیین اربعین است.
مهمترین پیام آیین اربعین برای هویت دینی شیعیان این است که باید به دنبال زندگی باشیم، نه مرگ. شاید در ظاهر این جمله شعاری به نظر برسد، اما در باطن معنایی عمیق در خود نهفته دارد. اگر به متن زیارتنامه اربعین توجه کنیم، مشاهده میکنیم که امام حسین(ع) نه بهعنوان کسی که برای جنگ یا خشونت رفته، بلکه بهعنوان کسی معرفی شده که خون قلبش را ایثار کرده تا بندگان خدا را از نادانی رهایی بخشد: «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الْجَهالَةِ». در واقع، اربعین اوج الهیات رهاییبخش است. پیام اصلی این آیین، تفکر و آگاهی است، آگاهی نسبت به خویشتن، نسبت به رابطه ما با دیگران که مبتنی بر ایثار و ازخودگذشتگی است و نسبت به رابطه ما با خداوند. این آگاهی است که جامعه را میسازد، نه نادانی. اگر اربعین بهدرستی فهمیده و اجرا شود، میتواند بستری برای تربیت انسانهای آگاه و مسئولیتپذیر فراهم کند. اما اگر این مناسک صرفا به ظواهر تقلیل یابد یعنی اگر اربعین به بازتولید نادانی، تمرکز بر مصرفگرایی، خودمحوری یا حتی تجملگرایی بدل شود، آنگاه از هدف اصلی خود فاصله خواهد گرفت. اربعینی که ژنتیک مردمی و اصالت دینی خود را حفظ کرده باشد، اربعینی است که حول دال مرکزی امام حسین(ع) شکل گرفته و پیامش چیزی جز آگاهی، ایثار و هدایت نیست.
باید زیارت اربعین را در پرتو محتوای زیارتنامه آن بفهمیم. امام حسین(ع) آمد تا انسان را از بند جهل و اسارتهای ذهنی و اجتماعی آزاد کند. اربعین به ما میآموزد که در دل نظمهای پیچیدهای که امروز ما را دربرگرفتهاند از نظم شهری و سازمانی گرفته تا نظمهای حاکم بر فضای مجازی، میتوان لحظهای ایستاد، فاصله گرفت و به آگاهی اندیشید. این لحظات خلوت و تفکر همان فرصتی است که اربعین برای ما بهوجود میآورد تا دوباره به خود بازگردیم. اصل صحبت بنده این است که اگر صدای من شنیده میشود، اگر دلی برای اربعین میتپد و ارادتی به وجود مقدس سیدالشهدا(ع) وجود دارد، نباید کاری کنیم که اربعین نابود شود. بهتر است این مناسک ارزشمند و معنوی را دست نخورده و اصیل حفظ کنیم و اجازه دهیم تا به همان شکل اصیل و ناب خود باقی بماند.
گفتوگو از مجتبی افشار
انتهای پیام