کد خبر: 4115109
تاریخ انتشار : ۲۷ دی ۱۴۰۱ - ۱۰:۰۶

آفتاب‌گرفتگی؛ رو در رویی مذهب و رمان در ایران معاصر

امیرخداوردی در آفتاب‌گرفتگی با تکیه بر تجربه‌های فردی خود، سعی کرده رو در رویی رمان و مذهب را در موقعیت‌های مختلف روایت کند، در آنها تامل کند و با نگاهی موشکافانه نقدشان کند.

به گزارش ایکنا، کتاب «آفتاب‌گرفتگی؛ جستارهایی درباره رودررویی مذهب و رمان در ایران معاصر» اثر امیر خداوردی توسط نشر برج، روانه بازار نشر شده است.

امیرخداوردی دانش‌آموخته فقه و اصول در مقطع دکتری است. او در اواسط دهه 90 با انتشار رمان «آمین می‌آورم» حرفه نویسندگی را شروع کرد و با «آلوت» توانست توجه منتقدان ادبی را به دنیای داستان‌نویسی خود جلب کند و چندین جایزه ادبی پرسروصدا دریافت کند و تحسین شود.

خداوردی با استفاده از سابقه تحصیلات حوزوی خود سعی کرده از چشم‌انداز دیگری به رویدادهای داستانی و قصه‌نویسی نگاه کند. «جنون خدایان» سومین رمانش اثری بود در همین مسیر که به تثبیت جایگاهش در ادبیات داستانی امروز ایران کمک شایانی کرد. او حالا در «آفتاب‌گرفتگی» به تامل در کش‌وقوس‌های رمان و مذهب در ایران پرداخته است.

در بخش معرفی این کتاب می‌خوانیم: «امروز شاید قدری غریب به نظر برسد اگر بدانیم اولین مترجم بخشی از رمان مشهور بینوایان به زبان فارسی یک روحانی مجتهد بوده است. شیخ ابراهیم زنجانی،  مجتهد آزادی‌خواه و تجددخواه، حدود 120 سال پیش در میانه حکومت استبدادی مظفرالدین شاه چنان شیفته رمان شد که آن را بخش جدایی‌ناپذیر تجدد خواند. سفارش داد رمان را برایش بفرستند و بعدها خودش فصل ژان والژان را هم از ترکی به فارسی برگرداند. رمان نزد او ابزار استبدادستیزی و ظلم‌ستیزی شد، ابزار آگاهی‌بخش. دست‌کم یک قرن است که روحانیون ایرانی با رمان، این جادوی سراسر غربی، آشنا شده‌اند و نظرات ضد و نقیضی در حقش به زبان آورده‌اند. از انکار و حذف تا تحسین و همراهی اما آنانی که از رمان واهمه دارند در آن چه دیده‌اند؟ آیا تقابلی بین رمان و مذهب می‌بینند و آنان که ستایشش می‌کنند چگونه از در آشتی با آن درآمده‌اند؟ آیا طرفدار محدود شدنش بوده‌اند؟ آزادی رمان برای آنان چه طعمی دارد؟

«آفتاب‌گرفتگی» جستارهای نویسنده‌ای است که سال‌ها در قم درس خوانده و تجربه دست اولی از این کش‌وقوس‌ها دارد. امیرخداوردی با تکیه بر تجربه‌های فردی خود، سعی کرده رو در رویی رمان و مذهب را در موقعیت‌های مختلف روایت کند، در آنها تامل کند و با نگاهی موشکافانه نقدشان کند.»

این کتاب از یک دیباچه و ده بخش تشکیل شده است. در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «من در مقام فردی از افراد روحانیت دست به کار نوشتن شده بودم و باتوجه به موقعیتی که در آن قرار داشتم باید توجیه روشنی از این نوشتن به دست می‌دادم. مسئله اینجا بود که روحانیت تقریبا همه چیز را ابزار می‌بیند؛ قرآن وسیله‌ای برای هدایت، پیامبر کسی است که برای هدایت بشر آمده است. کتاب‌های فقهی و کلامی ابزاری است برای مطلع‌شدن از آرای فقها و متکلمین. و رساله‌ی عملیه، همان‌طور که از اسمش پیداست، متنی است که به وسیله‌ی آن مکلفین از احکام الهی مطلع می‌شوند. رمان در این بین چگونه می‌تواند ابزار هدایت باشد؟»

 

وی در بخش دیگری از کتاب نوشته است؛ «در کتاب‌هایی که به بررسی تاریخ فرقه‌های اسلامی اختصاص دارد، از گروهی سخن آمده است که معتقد بودند سوره یوسف وحی الهی نیست چون قرآن مجید والاتر از آن است که داستانی عاشقانه را نقل کند گو اینکه شیفتگی زلیخا به یوسف تنها بخشی از داستان نقل شده در قرآن است و حوادث یکی پس از دیگری رخ می‌دهد تا خواب سرانجام به تعبیر می‌رسد، اما داستان این شیفتگی گویا بر همه حوادث می‌چربد. زلیخا همسر عزیز مصر به یوسف دل می‌بندد و در او طمع می‌کند. این یکی از دغدغه‌های زنان میان‌سال است زنان متاهلی که از زندگی خانوادگی خود راضی نیستند. «چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم» نوشته زویا پیرزاد یکی از همین زنان را روایت می‌کند. به قول محمدحسن شهسواری می‌توان نام چنین آثاری را مصائب زن میان‌سال نامید. چنین داستان‌هایی را معمولا زنان نوشته‌اند و غالبا با اقبال عجیبی رو‌به‌رو بوده‌اند. یکی دیگر از این نمونه‌ها رمان ملت عشق، نوشته نویسنده ترکیه‌ای الیف شافاک است که می‌توان آن را از مغازه خواروبارفروشی سر کوچه هم خریداری کرد. تقریبا کسی نیست که خود را در جمع دوستان فردی کتاب‌خوان معرفی کند، الا اینکه این کتاب را خوانده و مدعی است تاثیر عمیقی بر او گذاشته است.

با آنکه مصائب زن میان‌سال می‌تواند برای مردان در حکم اعلام خطر باشد و شاید از این روست که در برخی روایات از اینکه زنی به تنهایی و بدون حضور همسرش سوره یوسف را بخواند نهی شده است، مردان نیز به این دست داستان‌ها علاقه زیادی نشان می‌دهند.»

در بخش دیگری از کتاب می‌خوانیم: «تصور جهانی که در آن رمان وجود ندارد جهانی که آدم‌هایش از لذت فرورفتن در داستان، شخصیت و موقعیت‌ها، از لذت ایستادن در برابر امواجی از کلمات و ایماژها بی‌بهره‌اند و شب‌ها موقع خواب نمی‌توانند در مورد سرنوشت آدمی فکر کنند که همین نزدیکی است، توی کتابی که کنار تخت گذاشته‌اند، جهانی که روزهایش پشت میز به اتمام می‌رسد، بی‌ولع آنکه عصر بتوانی رمان جدیدی را شروع کنی، جهانی که در آن هیچ کدام از آدم‌های مترو، اتوبوس، تاکسی، گوشه خیابان یا راهروی آپارتمان را قبلا در کتابی و داستانی ندیده‌ای، جهانی که در آن معنا ندارد از دوستت بپرسی جدیدا چه رمانی خوندی، یا به کتاب‌فروشی‌ها سر بزنی و از آخرین رمانی که نویسنده محبوبت نوشته است جویا شوی، تصور چنین جهانی آن قدرها هم جانکاه، دلهره‌آور و ناگوار نیست چون عموما مادامی که لذت چیزی را نبرده باشیم از فقدانش چندان در عذاب نخواهیم بود.»

انتهای پیام
captcha