به گزارش ایکنا؛ «اهداکننده عزیز، با هر بار اهدای خون خود، در روند درمان سه بیمار سهیم میشوید.» این جمله روی بنری داخل ساختمان «مرکز انتقال خون وصال» نصب شده است. همیشه فکر میکردم مراکز انتقال خون یا صف نداشته باشند یا حداقل انقدر شلوغ نباشند؛ اما وقتی وارد سالن شدم، سمت راست، صفی از افرادی بود که منتظر اهدا بودند. در کنار آنها، در راهروی باریکی که به اتاق معاینه میرسید، تعداد زیادی از افراد ایستاده بودند. جالب این بود که در بین جمعیت، جز من، فقط دو سه خانم دیگر دیده میشد.
خانم دکتر شروع به پرسش کرد: «ازدواج کردهای؟ تتو داری؟ سابقه بیماری خاص؟ اخیراً بیمار شدهای یا آنتیبیوتیک مصرف کردهای؟» من با هر سوال پاسخ «نه» میدادم، تا جایی که خودش هم خندهاش گرفت. هیچ وقت فکر نمیکردم حتی خوردن یک قرص سرماخوردگی در چند ساعت گذشته هم برای اهدای خون اهمیت داشته باشد. وقتی فشار خونم را اندازه گرفت، گفت: «امروز روز مناسبی برای اهدای خون نیست.» فشارم روی عدد ۱۰ بود. من اصرار کردم و گفتم: «فشار من همیشه همین است.» اما خانم دکتر محکم جواب داد: «نمیشود، باید یک روز دیگر بیایی.»
از اتاق معاینه بیرون آمدم و به سالن انتظار برگشتم. صدای مردی را شنیدم که میگفت: «دخترم چند روز است در بیمارستان بستری است و از امروز باید به او پلاکت منتقل کنند، اما هنوز اهدا کننده پیدا نشده. پلاکت خودم پایین است و نمیتوانم کمک کنم. کاش اطلاعرسانی مناسبی درباره اهدای پلاکت هم وجود داشت.» دقیقتر به حرفهایش گوش میدادم که مردی پشت سرم گفت: «شما هم برای اهدای پلاکت آمدهاید؟» گفتم: «نه.»
عینکش را بالا زد و گفت: «من از قزوین آمدهام، امروز صبح رسیدم. فقط برای اینکه به همکارم پلاکت اهدا کنم. او چند روز است بستری است و دیگر نمیشد دست روی دست گذاشت. اصلاً انتقال پلاکت درد خاصی هم نداشت. نمیدانم چرا مردم انقدر میترسند و برای اهدای آن نمیآیند.» سپس نگاهی به ساعتش انداخت؛ ساعت دو بعدازظهر را نشان میداد. ادامه داد: «از صبح که اینجا هستم، فقط دو نفر برای انتقال پلاکت آمدهاند.»
پلاکت؛ نفس تازهای برای بیماران شیمیدرمانی
شاید کمتر کسی بداند که در دل هر قطره خون، بخشی کوچک اما بینهایت حیاتی پنهان است؛ پلاکت. این ذره نجاتبخش، همان چیزی است که میتواند سرنوشت بیماران سرطانی را تغییر دهد. برای کسانی که تحت شیمیدرمانی هستد، پلاکت چیزی بیش از یک مؤلفه خونی است؛ پلاکت یعنی فرصت برای ادامه درمان، یعنی نفس تازه.
شهرام میرزایی، معاون اجتماعی سازمان انتقال خون، درباره اهمیت حیاتی پلاکتها به ایکنا گفت: پلاکتها فقط سه روز عمر دارند. همین موضوع، اهدای مستمر و منظم را به یک ضرورت تبدیل کرده. چون اگر لحظهای کم بیاوریم، ممکن است روند درمان بیمار متوقف شود و جانش به خطر بیفتد. اغلب کسانی که برای اهدای خون به مراکز انتقال خون مراجعه میکنند، تصور نمیکنند که خون آنها به سه بخش مجزا تقسیم میشود: گلبول قرمز، پلاسما و پلاکت. این تقسیمبندی ساده، کلید نجات جان سه بیمار مختلف است. در واقع، هر نوبت اهدای خون، بهمعنای نجات سه زندگی است. اما پلاکتها قصه متفاوتی دارند. برخلاف خون کامل که تا چند هفته قابل نگهداری است، پلاکت تنها چند روز زنده میماند و این کوتاهزیستی، مدیریت آن را به چالشی جدی تبدیل میکند.
میرزایی ادامه داد: اطلاعرسانی در مورد اهدای پلاکت هنوز بهاندازه کافی انجام نشده. برخلاف اهدای خون که حدود ۲۰ تا ۳۰ دقیقه زمان میبرد، اهدای پلاکت فرآیندی تخصصیتر و زمانبرتر است. ممکن است بین یک و نیم تا دو ساعت به طول بینجامد. همین مدت زمان بیشتر باعث میشود بسیاری از مردم نسبت به آن تمایل کمتری نشان دهند. اما هر بار که پلاکتی اهدا میشود، زندگی در جایی دیگر ادامه پیدا میکند.
میرزایی با بیان اینکه به دلیل محدود بودن عمر پلاکت، نمیتوان برای آن ذخایر طولانیمدت ساخت، گفت: به همین دلیل وقتی نیاز به پلاکت در مراکز اهدای خون بالا میرود بهویژه از گروههای خونی خاص مستقیماً با اهداکنندگان تماس میگیرند و آنها را برای کمک فوری فرا میخوانند. «مسئله مهم هم همین جاست که اگر پلاکت بیش از حد جمعآوری شود، ماندگاری پایین آن ممکن است باعث اتلاف شود. بنابراین سازمان انتقال خون، با دقت و حسابگری بالا، فرآیند اطلاعرسانی و دعوت را مدیریت میکند تا هر واحد اهداشده، دقیقاً در زمان مناسب به دست بیماری برسد که به آن نیاز دارد» و برای بیماری که شیمیدرمانی، بدنش را از پلاکت خالی کرده، یک واحد پلاکت، یعنی یک شانس دیگر برای ادامه زندگی.
وقتی ایران برای نجات جانها بسیج شد
میرزایی هنوز آن روز تاریخی را بهخوبی به یاد دارد؛ روزی که تمام کشور، از ترک و کرد گرفته تا اصفهانی و مشهدی، یکصدا و متحد به صحنه آمدند تا خون به زخمیهای بندرعباس برسانند. همان روزی که انفجار مهیب بندرعباس خبر از نیاز فوری به خون داد و سازمان انتقال خون در بندرعباس اعلام کرد: «بیمارستانها به خون بیشتری نیاز دارند.»
معاون اجتماعی سازمان انتقال خون که در دل این رویداد بوده و با چشمان خود شاهد شور و اشتیاق بیسابقه مردم را دیده است، گفت: سالها بود چنین موج عظیمی از حضور داوطلبانه و پرشور مردم در پایگاههای انتقال خون ندیده بودیم.
وقتی درباره آن روزهای پرتلاطم حرف میزند، احترام به مردم در تکتک کلماتش دیده میشود. میگوید تلاش کرده از هر اهداکنندهای که میدیده بهصورت شخصی تشکر کند، چون میداند این حضور چقدر ارزشمند است. مردمی که ساعتها در صف ایستاده بودند و حتی به دلیل ازدحام، فرآیند پذیرششان به کندی پیش میرفت؛ شایسته قدردانی و حتی عذرخواهی هستند.
میرزایی داستانی را هم بازگو میکند؛ پدر و پسری که با هم آمده بودند تا خون اهدا کنند اما پسر به دلیل نداشتن کارت ملی نتوانست وارد فرآیند اهدای خون شود. او تعریف کرد: «پدرش با من شروع به صحبت کرد و گفت که پسرش حتی برای گرفتن برگه موقت کارت ملی از دفاتر پیشخوان اقدام کرده بود، اما آن برگه بهعنوان مدرک هویتی پذیرفته نشد و به همین خاطر نتوانست خون اهدا کند.»
اما آنچه بیش از همه دل او را لرزاند، دیدن گریههای آن نوجوان بود؛ نوجوانی که نه به خاطر درد، بلکه به خاطر ناتوانی در کمک به همنوعانش اشک میریخت. پسری که احتمالاً به تازگی گوشه لبش سبز شده است، گوشهای از ساختمان وصال نشسته بود، غصهدار و آرزومند که سهمی در کمکرسانی داشته باشد.
میرزایی ادامه داد: هر چند قوانین سختگیرانه هستند و همکارانم طبق همان قوانین عمل کرده بودند؛ چراکه برای اولین بار در پذیرش اهداکنندگان، کارت ملی رسمی الزامی است تا هویت دقیق فرد ثبت شود و پیگیریهای بعدی امکانپذیر باشد؛ اما وقتی دیدم این نوجوان با تمام وجود و انگیزه آمده، شخصاً وارد ماجرا شدم. از تیم پذیرش خواستم که به این مورد استثنایی توجه کنند و با مسئولیت مستقیم خودم از او خون بگیرند.
اهدای خون هم فصل دارد
شاید در نگاه اول به نظر برسد که اهدای خون امری فراتر از تقویم و فصلهاست، اما در واقع، این کار ارزشمند هم تابع ریتم زندگی مردم و تغییرات فصلی است. میرزایی، با اشاره به روند اهدای خون در کشور گفت: «براساس آمار و تجربیات، اردیبهشت همیشه یکی از ماههایی است که بیشترین میزان مراجعه برای اهدای خون را به خود اختصاص میدهد. بهار، بهویژه این ماه، معمولاً فصل اوج حضور داوطلبان است».
اما همیشه اینطور نیست. در ماههایی مثل مرداد، که گرمای شدید نفسها را به شماره میاندازد، یا اسفند که مردم درگیر کار، خرید شب عید و رفتوآمدهای پرترافیک هستند، آمار مراجعه به مراکز انتقال خون کاهش محسوسی پیدا میکند. معاون اجتماعی سازمان انتقال خون مثالی زد و گفت: «تنها در چهار ماه نخست سال جاری، بیش از ۴۸۳ هزار واحد خون در کشور اهدا شده است. این عدد نهتنها یک آمار، بلکه نشانهای از همراهی ارزشمند مردمی است که با مسئولیتپذیری و انساندوستی، به حفظ ذخایر حیاتی کشور کمک میکنند».
اما ماجرای خون به همینجا ختم نمیشود. هر جز از خون، نقش خاصی در درمان دارد. گلبولهای قرمز بیشترین کاربرد را در جراحیها، حوادث، تصادفات و شرایط بحرانی دارند؛ جایی که بیمار نیاز فوری به خون دارد. اما برای برخی بیماران مثل مبتلایان به تالاسمی، موضوع متفاوت است. این بیماران نیازمند دریافت منظم و دائمی خون هستند. میرزایی توضیح داد: «تلاش میکنیم خون تازه، یعنی کمتر از یک هفته از زمان اهدایش گذشته باشد را برای بیماران تالاسمی تأمین کنیم تا کیفیت درمان آنها حفظ شود. از طرفی بیماران مبتلا به هموفیلی هم به فرآوردههای خاصی مثل فاکتورهای انعقادی (فاکتور ۸ و ۹) و آلبومین نیاز دارند؛ موادی که نقش کلیدی در جلوگیری از خونریزیهای داخلی و بهبود حال این بیماران ایفا میکند».
اما شاید کمتر کسی بداند که بخش زردرنگ و شفاف خون، یعنی پلاسما، یکی از مهمترین داراییهای سیستم درمانی کشور است. پلاسما بیش از ۵۰ درصد حجم خون را تشکیل میدهد و سرشار از آب، پروتئین، الکترولیتها و مواد مغذی حیاتی است. معاون اجتماعی سازمان انتقال خون در این زمینه بیان کرد: «پلاسماهای اهدایی به پالایشگاههای داخلی و خارجی فرستاده میشوند تا از آنها داروهای مشتق از پلاسما تولید شود؛ داروهایی که برای درمان بیماران خاص و صعبالعلاج کاربرد حیاتی دارند و در بهبود کیفیت زندگی آنها نقش مهمی بازی میکنند.»
خون همیشه باید آماده باشد
نیاز به خون از آن نیازهایی است که نه میتوان عقب انداخت، نه میتوان نادیده گرفت. خون، مثل آب و هوا، باید همیشه در دسترس باشد. برای بیماران تالاسمی، هموفیلی، یا آنها که در لحظهای از زندگی ناگهان به اتاق عمل منتقل میشوند، خون یک نیاز حیاتی است؛ آن هم بیقید و شرط و بیتأخیر. شاید برای خیلیها این پرسش مطرح باشد که آیا ایران تا امروز با بحران کمبود خون مواجه شده؟ میرزایی پاسخ داد: «تا امروز با هیچ مشکل حاد یا نگرانکنندهای در تأمین خون مواجه نبودهایم. حتی برای بیماران وابسته به خون، مثل مبتلایان به تالاسمی، روند تأمین بهخوبی انجام شده است».
او البته به مواردی اشاره میکند که در برخی مقاطع خاص مثلاً در استانهایی مثل سیستان و بلوچستان ممکن است فرآیند دریافت خون با چند ساعت یا نهایتاً یک روز تأخیر روبهرو شود. اما این موارد محدود بودهاند و هرگز به سطح بحران نرسیدهاند. پشت این صحبتها یک سیستم گسترده و منظم در حال کار است. میرزایی میگوید: «شبکه ملی خونرسانی، مثل یک قلب تپنده، جریان خون را در سراسر کشور مدیریت میکند. این شبکه اجازه میدهد اگر در یک استان، ذخایر کاهش یافت، بلافاصله از استانهای دیگر خون منتقل شود. به همین دلیل حتی در مناطق کمبرخوردار، بیماران بدون تأخیر خون دریافت میکنند».
میرزایی اطلاع داد: این شبکه گسترده، هماکنون نیاز خونی بیش از ۱,۰۷۰ بیمارستان و مرکز درمانی کشور را تأمین میکند آنهم بیوقفه، در تمام روزها و ماههای سال. کاری که بدون مشارکت داوطلبانه مردم، غیرممکن بود. پایداری امروز ما، حاصل همراهی اهداکنندگانی است که بیادعا و پیوسته در کنار ما بودهاند و البته تلاش شبانهروزی همکاران ما که با دقت، مسئولیتپذیری و دانش علمی، پشت این فرآیند ایستادهاند.
فرهنگسازی؛ قلب تپنده اهدای خون در آینده
در کنار همه زیرساختها، تجهیزات، بانکهای خون و سامانههای توزیع، یک عنصر حیاتیتر وجود دارد، فرهنگسازی. یکی از نکاتی که نمیتوان از آن چشم پوشید، ضرورت ترویج اهدای خون داوطلبانه میان اقشار مختلف جامعه است، بهویژه در میان جوانان و بانوان.با وجود پیشرفتهای گسترده، همچنان بخشی از نسل جوان آشنایی کافی با اهمیت و نقش حیاتی اهدای خون در نجات جانها ندارند. این ناآگاهی، نهتنها مانع مشارکت فعال آنها میشود، بلکه میتواند در بلندمدت بر امنیت خونی کشور نیز اثر بگذارد.
به همین خاطر است که میرزایی تأکید میکند: «آگاهیبخشی باید در اولویت برنامههای سازمان انتقال خون قرار گیرد. این موضوع نباید صرفاً یک کمپین مقطعی باشد، بلکه باید بهعنوان یک راهبرد مداوم و کلان، با زبان و ابزارهای متناسب با نسل امروز دنبال شود.»
فرهنگ اهدای خون، اگر درونی شود، میتواند به عادتی نجاتبخش تبدیل شود؛ عادتی که هر شهروند در هر سن و جایگاهی، با آن سهمی در حیات دیگران دارد.
گزارش از فاطمه برزویی
انتهای پیام