تاریخ، تنها مجموعهای از وقایع گذشته نیست؛ بلکه آئینهای است که رفتارها، انتخابها و ارزشهای انسانی را در بزنگاههای حیاتی بازتاب میدهد. در این میان، لحظاتی وجود دارند که مرز میان حقیقت و بازنمایی آن چنان تار میشود که سرنوشت یک ملت در گرو فهم درست آن قرار میگیرد. یکی از این لحظات حساس در تاریخ معاصر ایران، واقعهی
۹ دی است؛ نقطهای که نه تنها یک واقعه سیاسی، بلکه آزمونی برای جمهوریت، اخلاق و هویت ملی بود. این یادداشت تلاش دارد تا با بازخوانی آن روزها و تحلیل پیامدهایشان، نشان دهد چگونه یک ملت در برابر ترفندهای
دوقطبیسازی، توهم قدرت و بحران اعتماد عمومی ایستاد و درسهایی فراتر از سیاست صرف برای آینده گرفت.
تئوریِ دروغ و تراژدیِ جمهوریت
چرا ۹ دی تاریخ را به دو نیم کرد؟
تاریخ، همواره در آستانه انتخابهای بزرگ، با پدیدهای به نام «تعلیق حقیقت» روبرو میشود؛ لحظهای که در آن، مرز میان واقعیت و بازنمایی چنان مخدوش میگردد که اراده عمومی در مسلخ منافع جناحی ذبح میشود. واقعه ۸۸ و بزنگاهِ ۹ دی، فراتر از یک تقویمِ سیاسی، یک «آنِ» فلسفی در تاریخ معاصر ایران است؛ نقطهای که در آن عیارِ پایبندی به قرارداد اجتماعی و مفهوم «
جمهوریت» در بوتهی نقد قرار گرفت. آنچه در آن سالهای غبارآلود گذشت، تنها چالش بر سر جابجایی چند میلیون رأی نبود، بلکه شورشی علیه «عقلانیتِ صندوق» بود. وقتی مشارکت بینظیر ۸۵ درصدی، که میتوانست پشتوانهای پولادین برای اقتدار ملی در عرصه بینالمللی باشد، با یک «توهمِ پیروزی» پیشدستانه و تئوریهای بیمبنایی همچون «داماد لرستان» به حاشیه رانده شد، در واقع زیربنای اعتماد عمومی هدف قرار گرفت. مدعیانی که دموکراسی را تنها تا آستانه کامیابی خود میپسندیدند، با برچسبِ تقلب، بدون حتی یک برگ سندِ محکمهپسند، شکافی را در کالبد جامعه ایجاد کردند که هزینههای آن تا دههها بر شانههای ملت سنگینی میکند. این پارادوکسِ تلخِ تاریخ است که کسانی با شعار صیانت از رای مردم، در برابرِ دعوتِ رهبری برای بررسی مستندات و طی کردن مجاری قانونی، سکوت کردند و در خلوت اعتراف نمودند که «ما نمیگوییم تقلب شده»، اما در جلوت، کشور را به لبهی پرتگاهِ سقوط کشاندند.
این رفتار، نه یک کنش سیاسی، بلکه یک انحطاط اخلاقی در ساحتِ سیاست بود. کاذب و ایجاد دودستگی، جامعه را به وضعیتی سوق داد که دشمنِ خارجی، فرصت را برای مداخله مغتنم شمرد. کلامِ «جان مککین» که اهدافِ جنبشِ سبز را با منافع آمریکا گره زده بود، سندی است بر این واقعیت که وقتی شکافِ داخلی عمیق شود، راه برای تحریمهای فلجکننده هموار میگردد. تحریمهایی که امروز مدعیانِ دیروز، طلبکارانه از لزومِ رفعِ آنها سخن میگویند، ریشه در همان بیقانونیهایی دارد که نظامِ مقتدر را درگیرِ بحرانِ داخلی کرد تا گرگهای بینالمللی چنگالهای خود را تیزتر کنند. اما در این میان، ساحتِ «عاشورا» خط قرمزی بود که ماهیتِ واقعی این حرکت را افشا کرد. هلهله و پایکوبی در روزِ عزایِ صاحبِ تشیع، آن نقطه عطفی بود که وجدانِ خفتهی تودهها را بیدار کرد. مردم دیدند که موضوع دیگر «انتخابات» نیست، بلکه تقابل با ریشههای هویتی و اعتقادی یک ملت است. ۹ دی، پاسخِ خودجوش و فیالبداهه ملتی بود که میانِ «ادعای روشنفکریِ دروغین» و «حقیقتِ جاری در خونِ حسین (ع)»، دومی را برگزیدند تا نشان دهند جمهوریت در ایران، پیوندی ناگسستنی با دیانت دارد.
رهبری در آن سالها، نه تنها از نظام، بلکه از «حقِ انتخابِ مردم» صیانت کرد. ایستادگی بر عدمِ ابطالِ انتخابات، بزرگترین خدمت به دموکراسی بود؛ چرا که اگر آن بدعتِ شوم نهادینه میشد، دیگر هیچ انتخاباتی در تاریخ این مرز و بوم رنگِ آرامش به خود نمیدید و هر اقلیتِ شکستخوردهای، خیابان را به صندوق ترجیح میداد. امروز، همان کسانی که آن ناآرامیها را رقم زدند و بذرِ تحریم را کاشتند، با تغییر چهره و در لوایِ واژگانی چون «آشتی ملی» و «سازش»، به دنبال تطهیر گذشته خویشاند. آنها که روزی رادیکالیسمِ خیابانی را تئوریزه میکردند، امروز نگرانِ ارتباط با دنیا شدهاند، بیآنکه بابتِ آن «دروغِ بزرگ» و اهانت به ساحتِ مقدسات عذرخواهی کرده باشند. حافظه تاریخی ملت ایران، این دگردیسیهای فرصتطلبانه را به نظاره نشسته است.
۹ دی به ما آموخت که فتنه، نه یک اتفاق، بلکه یک فرآیند است که از «حبِ جاه» آغاز شده و به «خیانت به وطن» ختم میشود. ما با عناصری که «جمهوریت» را ابزارِ رسیدن به قدرت میدانند و در بزنگاه، پشت به مردم و رو به بیگانه میایستند، آشتی نخواهیم کرد. حقیقت ۹ دی، همچون خورشیدی است که زیر ابرها نمیماند و همواره یادآور این است که صیانت از رای مردم، هزینهای دارد که تنها با بصیرت و حضور در صحنه پرداخت میشود. این یادداشت، نه فقط مروری بر گذشته، بلکه هشداری برای آینده است؛ آیندهای که در آن نباید اجازه داد «کاسبانِ دوقطبی»، دوباره سرنوشتِ یک ملت را بازیچه توهماتِ خویش سازند.
انتهای پیام