
در روزگار کنونی که جریانهای فکری و فرهنگی گوناگون میکوشند باورهای دینی و اعتقادی مردم را به چالش بکشند، ضرورت پاسداری از اصول اعتقادی تشیع بیش از پیش احساس میشود. پیروان اهل بیت(ع) همواره موظف بودهاند در برابر هرگونه تحریف و انحراف فکری ایستادگی کنند و از اصالت معارف دینی حراست نمایند. یادداشت مرتضی نجفی قدسی، که در اختیار ایکنا قرار گرفته، با نگاهی انتقادی به برخی جریانها و افراد میپردازد که گرچه در لباس روحانیت ظاهر میشوند، اما بدون برخورداری از درک عمیق تاریخی و شناخت صحیح از مبانی اعتقادی، گاه سخنانی بیان میکنند که با آموزههای مسلم شیعی ناسازگار است و میتواند موجب تزلزل در باورهای مردم شود.
نجفی قدسی طی این یادداشت با تأکید بر جایگاه والای امامت و عصمت ائمه معصومین(ع)، بر مسئولیت سنگین عالمان دینی در صیانت از فرهنگ تشیع اشاره دارد و هشدار میدهد که سهلانگاری یا خطا در بیان مبانی اعتقادی، پیامدهای گستردهای برای جامعه دینی خواهد داشت. نویسنده با یادآوری چالشهای فکری امروز جهان اسلام، توجه به تاریخ اسلام و تشیع، شناخت دقیق مقامات اهلبیت(ع) و پاسخگویی عالمانه به شبهات را از ضرورتهای اساسی میداند. از نگاه او، پاسداری از این معارف نهتنها وظیفهای علمی، بلکه رسالتی اجتماعی است که باید با آگاهی، دقت و تعهد دنبال شود.
در ادامه مشروح یادداشت را با هم میخوانیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از اصول اعتقادی شیعیان این است که معتقد به ۱۴ معصوم هستند، یعنی پیامبر اکرم(ص)، حضرت فاطمه زهرا(س) و ۱۲ امام از امیرالمؤمنین علی(ع) تا حضرت مهدی(عج) را مصون از خطا و اشتباه می دانند، آنان به حکم آیه تطهیر «إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرا» (آیه۳۳ سوره احزاب) پاک و مبری از هرگونه خطا هستند و عمل آنان و فرمایش آنان حجت است و رضای آنها رضایت پروردگار و غضب و نارضایتی آنها نیز غضب و نارضایتی پروردگار را در پی خواهد داشت.
در احادیث متقن و مکرر از پیامبر اکرم(ص) نیز بر این معنا تأکید شده و آن حضرت نام امامان معصوم(علیهم السلام) را بارها متذکر شدهاند و بر پیروی از آنان پیوسته سفارش کردهاند.
در بحث علم امامان نیز چون علم آنها لدنی و از جانب پروردگار است، محدودیت ندارد و قابل احصاء نیست، کما اینکه امیرالمؤمنین علی(ع) فرمودند: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً» یعنی اگر تمام پردهها کنار برود و تمام حقایق عالم هستی و دنیا و آخرت روشن شود، چیزی به یقین امیرالمؤمنین اضافه نمیکند،یعنی آنها عالِم به اولین و آخرین، هست و نیست جهان هستند، چون علم آنها در پهنای علم الهی قرار گرفته است.
بیشتر کسانی که حتی ممکن است در لباس روحانیت باشند و سخنانی منحرفانه مطرح میکنند، اگر تعمدی نباشد و وابستگی به دشمنان اسلام و تشیع هم نداشته باشند، از تزلزلشان در اعتقاد به عصمت ائمه اطهار(ع) حکایت دارد و در غیر اینصورت نباید هیچ گزارهای را که مخل عصمت امام و یا علم امام است را مطرح کنند.
چنین کسانی نمی توانند ادعای تشیع داشته باشند، چون معتقدات شیعه معین است و مرزبندیاش با دیگر مذاهب نیز روشن است و قابل تشکیک هم نیست، اینگونه افراد اگر اجیر شده نباشند و صرفاً خطای فکری داشته باشند، مانند عموم اهل تسنن از محبیّن اهل بیت(ع) هستند اما مقام عصمت برای آنها قائل نیستند.
شرح کسانی که انحرافات فکری داشتهاند و حتی در لباس روحانیت به جنگ معتقدات شیعه رفتهاند، فرصتی طولانی میخواهد امّا نقش استعمارگران، خصوصاً انگلیس مکار در ساختن مذاهب انحرافی و جدید قابل توجه است.
مستر هِمفر انگلیسی در خاطرات خود نقل میکند که چگونه مذهب بهائیت را در ایران و وهابیّت را در عربستان برای مسخ کردن اسلام و معتقدات مردم مسلمان پدید آوردند. آنها با نفوذ به یکی از روحانیون شیعه به نام سیدعلیمحمد باب او را مهره تمام عیار خود کردند و او طبق نقشه آنان در عصر قاجاریه ابتدا ادعای نائبی امام زمان(عج) میکند و بعد از آن هم ادعای امامت و پیغمبری نیز میکند و آئینی را برای پیروانش عرضه کرد که عملاً تمام تعالیم اسلامی را منسوخ و فاتحه دین را خواند و قبرش نیز هماکنون در حیفای اسرائیل است.
قبل از آن نیز در عربستان، شخصی به نام محمد بن عبدالوهاب را مطرح میکنند که پایه گذار وهابیت است و حتی پدر و مادرش نیز دین او را قبول نداشتند. در وهابیت نیز یک دین ارتجاعی و بسیار متحجرانه عرضه میکند که مردم از آئین اسلام رویگردان میشوند و چیزی از معتقدات اسلام و دین پیامبر(ص) باقی نمیگذارند مگر روح آن را از بین میبرند که نمونه واضح آن گروههای داعشگونه است که شناخت در مورد این مذاهب انحرافی را به مطالعه کتب پیرامون آنها واگذار میکنیم.
امّا کار دشمنان هیچگاه تمام شدنی نیست، آنان پیوسته در پی متزلزل کردن اعتقادات دینی مردم هستند، طرح گزارههای غلط گاهی با چندین واسطه سر از آبشخور آنان دارد.
اخیراً یکی از افراد ملبس به لباس روحانیت با حضور در یک شبکه تلویزیونی وهابیت، مطالبی در قالب تفکر آزاد مطرح کرد که اصلاً با معتقدات شیعه همخوانی نداشت و بحمدالله برخی از روحانیون و حوزویان نیز پاسخهایی به او دادند. بنده قصد طرح گزارههای غلط او را مجدداً ندارم امّا واقعاً از برخی سخنان او نسبت به معصومین(علیهم السلام) بسیار شرمسار شدم، نمیدانم چنین شخصی که نسبت به حضرت امام جواد(ع) چنین حرف سخیفی را بیان میکند، چگونه رویش می شود که به مشهد مقدس مشرف شده و به حضرت امام رضا(ع) سلام بگوید!
ماجرای شهادت حضرت زهرا (س) جزء متواترات است و قابل تکذیب نیست
مظالمی که به حضرت فاطمه زهرا(س) رفته است در کتب کهن و معتبر متواتر نقل شده است، علامه مجلسی در ذیل حدیثی برای شهادت حضرت زهرا(س) در پاورقی تأکید میکنند که شهادت حضرت صدیقه طاهره(س) جزء متواترات است.
كسانى كه مىخواهند به ماجراى سقيفه و حوادث دردناك بعد از رحلت رسول خدا(ص) پى ببرند كافى است به كتاب «ياس در آتش» تأليف حضرت آيتالله العظمى سبحانى مراجعه كنند. معظم له در اين كتاب قضيه هجوم به خانه حضرت زهرا(س) و آتش زدن در خانه آن حضرت و لطماتى كه به دختر پيامبر(ص) وارد شد را با دهها سند از مصادر تاريخى شيعه و سنى نقل كردهاند كه جاى هيچ شك و شبههاى باقى نمىگذارد و همانطور كه علامه مجلسى فرمودند ماجراى شهادت حضرت زهرا(س) از بس نقل شده است جزء متواترات است و قابل تكذيب نيست.
حالا نمیدانم چه داعی دارد یک نفر در لباس روحانیت آن هم در یک شبکه وهابی بیاید و اصلاً منکر آتش زدن دَر و آن فجایع شود! و برای اثبات حرفش بگوید آن زمان خانهها اصلاً دَر نداشته است! چنین شخصی بعد از طرح این موضوع و این تشکیک می گوید البته من متخصص تاریخ نیستم و علاقهای هم به تاریخ ندارم!
او خود را اسلامشناس میداند و میگوید کاری به تاریخ ندارد! خیلی عجیب است آیا ممکن است کسی اسلامشناس شود و کاری به وقایع تاریخی ۲۳ سال رسالت پیامبر(ص) و حوادث دوران ائمه اطهار(ع) نداشته باشد! اصلاً مگر بدون مطالعه دقیق تاریخ اسلام میتوان به حقایق پی برد! خوب اگر تاریخ اسلام را نمیدانید و علاقهای هم به مطالعه آن ندارید، پس چرا در خصوص یکی از مهمترین وقایع بعد از ارتحال پیامبر(ص) اظهار نظر میکنید و منکر آن مظالم و فجایع میشوید! پس شما در پی تخریب بنیانهای تشیع هستید و با سوء استفاده از لباس روحانیت این کار را انجام میدهید!
داستان شهید جاوید و پشت پرده آن
البته این شکل از پردازش تازگی ندارد، در قبل از انقلاب نیز یک نفر در لباس روحانیت کتابی به نام «شهید جاوید» نوشت و در آن کتاب عملاً علم و عصمت امام حسین(ع) را زیر سؤال برده بود و در جامعه مذهبی ایران حداقل برای یک دهه تنش ایجاد کرد و حال آنکه پشت صحنه آن کتاب، ساواک، رژیم شاه و افکار پوسیده وهابیت بود!
استاد محمدعلی مجاهدی از پیشگامان شعر آئینی کشور و فرزند مرحوم آیتالله العظمی مجاهدی برایم نقل کردند که در زمان رژیم شاه، بنده مسئول مجوز دادن به کتب در اداره فرهنگ قم بودم، روزی طلبهای به نام «صالحی نجفآبادی» به نزد من آمد و گفت یک کتاب برای امام حسین(ع) نوشتهام، من گفتم باشد در نوبت مطالعه و کتابهای زیادی هستم که باید بخوانم.
او گفت من میخواهم کتابم قبل از محرم منتشر شود و اصرار داشت زودتر بخوانم و من هم گفتم چون کتاب مربوط به امام حسین(ع) است من آن را به خانه میبرم و از وقت خوابم میزنم و آن را میخوانم، شما فردا بیا تا جواب بدهم.
آقای مجاهدی گفت شب در خانه مشغول مطالعه کتاب شدم و هر چه میخواندم، از این همه انحرافات که شخصی منکر عصمت و علم امام حسین(ع) شده بود در تعجب بودم و با خود میگفتم چطور ممکن است یک طلبه در لباس روحانیت چنین اعتقادات باطلی نسبت به امام معصوم(ع) داشته باشد! هر چه کتاب را بیشتر میخواندم بیشتر آشفته میشدم! تا اینکه ناخودآگاه در هنگام سحر خوابم برد، در خواب پدرم مرحوم آیتالله مجاهدی را دیدم که خطاب به من گفت: فرزندم! خون من در رگهای تو جاری است! مبادا بر این کتاب مجوز بدهی! اگر بر این کتاب مجوز بدهی در زمره قاتلین امام حسین(ع) هستی! پدرم در خواب حتی مواردی از نقضهای کتاب را برایم گفت! نویسنده کتاب فردا که آمد من به او گفتم این کتاب قابل چاپ نیست، چون با معتقدات شیعه سازگاری ندارد و او هم خیلی ناراحت شد، مجددا فرصتی به او دادم و گفتم این کتاب را بنده به علامه طباطبایی(ره) و یا آیتالله مطهری که اسلامشناس هستند میدهم و اگر آنان تأیید کردند اشکالی ندارد.
آقای مجاهدی گفت: کتاب «شهید جاوید» منتشر نشده آن روز که مطالب انحرافیاش بسیار بیشتر از کتابی بود که بعدها منتشر شد را به علامه طباطبایی(ره) دادم تا اظهار نظر فرمایند اما پس از چند روز علامه را در خیابان دیدم و گفتند آقای مجاهدی! آقای صالحی نجفآبادی صبر نکرد تا من با او صحبت کنم و اشکالات کتابش را بگویم! و با عصبانیت کتابش را گرفت و برد! و سپس علامه طباطبایی تصریح میکنند که ایشان مشکل علم امام دارد و من میخواستم او را متقاعد کنم که حاضر به شنیدن حرفهای من نشد!
پس از این ماجرا آقای مجاهدی برای اینکه بفهمد این افکار از کجا نشأت میگیرد و پشت پرده آن چیست، به آقای صالحی نجفآبادی میگوید من کتاب شما را به یک نفر دیگر نیز میدهم، ببینم او چه میگوید، صالحی نجفآبادی پرسید به چه کسی میخواهید بدهید؟ من هم گفتم به آقای «قلمداران» و صالحی با شنیدن این نام گفت: به به بسیار عالی است و ایشان استاد ما هستند! آقای مجاهدی اشاره کرد که قلمداران یک فرهنگی در قم بود که افکاری وهابی گونه داشت و از اینجا ارتباط آنها روشن شد، کتاب را به قلمداران دادم و گفتم نظر بدهید، فردایش قلمداران آمد و گفت: در تاریخ تشیع کسی چنین کتابی برای امام حسین(ع) ننوشته است! و کاملاً کتاب را تأیید کرد، بلافاصله پس از رفتن او صالحی نجفآبادی آمد و کاملاً معلوم بود با هم هماهنگ هستند، پرسید چه شد؟! قلمداران پاسخ دادند؟ بنده در جواب گفتم: ایشان نظر مثبت دارند اما باز هم این کتاب قابل انتشار نیست! او خیلی ناراحت شد و با عصبانیت گفت: بنویس به این کتاب مجوز نمیدهم و من هم فهمیدم نقشهای در سر دارد، اما محکم بر حرفم ایستادم و نوشتم با توجه به قانون اساسی که مذهب حق و رسمی کشور را، شیعه اثنی عشری میداند این کتاب قابل چاپ نیست، چون به ساحت ائمه معصومین و امام حسین(ع) اهانت کرده است!
صالحی نجفآبادی نوشته مرا گرفت و رفت اما پس از چندی کتاب منتشر شده شهید جاوید را در کتابفروشیهای قم دیدم که از کتابخانه ملی در تهران مجوز گرفته بود، قدری تورق کردم و دیدم بخشهایی از مطالب انحرافی آن حذف شده اما همین کتاب نیز اشکالات متعددی دارد کما اینکه حساسیت علماء و جامعه مذهبی ایران را برانگیخت.
آقای مجاهدی گفت: پس از این ماجرا روزی پهلبد وزیر فرهنگ رژیم شاه، رئیس اداره فرهنگ قم را احضار کرد و من پس از بازگشت رئیس اداره به سراغش رفتم، ببینم قضیه این دیدار چه بوده است؟ رئیس اداره آنقدر از این دیدار وحشت زده شده بود که حاضر به حرف زدن نبود تا بالاخره در خفای خانهاش به من گفت: همین که وارد اتاق وزیر شدم شروع کرد به من فحاشی کردن! و گفت فلان فلان شدهها، شما نان دولت را میخورید و خدمت به روحانیت میکنید! و کتاب شهید جاوید را نشان میدهد و میگوید چرا به این کتاب مجوز ندادید! و حتی میگوید اگر این کتاب را مجوز داده بودید، بسا تا الآن سفره این روحانیت جمع شده بود! و باز هم با رکیکترین فحشها او را از اتاق بیرون میکند!
عملاً هم بازیگری ساواک و رژیم شاه در پشت پرده این کتاب مشخص بود و آنان میخواستند یک مسئلهای حساس که مورد احترام مردم هست را مخدوش کنند و تمام اقشار مذهبی را به هم بریزند که تا حدودی هم موفق بودند و چه فتنههایی این کتاب در آن زمان ایجاد کرد! حتی یکی از دلایل قتل مرحوم آیتالله شمسآبادی در اصفهان توسط گروهک منحرف مهدی هاشمی معدوم در سال ۱۳۵۴، مخالفتهای آشکار و روشنگرانه آن مرحوم با کتاب «شهید جاوید» بود که سخت از طرف باند منحرف مهدی هاشمی ترویج، تکثیر و حمایت میشد!
قصه شهید جاوید سالها جریانات مذهبی را به خود مشغول کرد و بزرگان زیادی از جمله آیتالله العظمی صافی گلپایگانی نقدی بر آن تحت عنوان «شهید آگاه» نوشت و یا علامه طباطبایی جزوهای در تبیین علم امام مرقوم فرمودند.
چه باید کرد؟!
حال چه باید کرد؟! دشمن بیکار ننشسته و پیوسته در پی ضربه زدن به اعتقادات مردم است، چون آن چیزی که مردم را در صحنه نگاه میدارد و حاضر به مقاومت در برابر دشمنان میشوند همین معتقدات اصیل مذهبی است که خدای ناکرده اگر آسیب ببیند وعلی الاسلام والسلام!
ما مخالف بحث و نظر نیستیم و لیکن طرح گزارههای غلط و خلاف معتقدات شیعه توسط یک روحانی در یک شبکه وهابی مشکوک و سئوال برانگیز است، چقدر خوب بود ایشان ذهنیات خود را در یک جمع فرهیخته روحانی و علمی طرح می کرد تا آنان فی المجلس پاسخش را بدهند نه اینکه کاری کند دشمنان اهل بیت(ع) از آن بهرهبرداری کنند.
اینکه شخصی بگوید من الهیاتی فکر میکنم و کاری به تاریخ ندارم، در حقیقت دارد مغلطه میکند و خودش میداند که تمام الهیات که از جانب پیامبران الهی است در بستر تاریخی مطرح شده و قطعاً شناخت این قضایا و جریانات تاریخی در اصالت اندیشه توحیدی، نبوت و امامت اثرگذار است، کما اینکه در دعا می خوانیم «اللَّهُمَ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي»
یعنی خدایا خودت را به من معرفی کن که اگر تو را نشناسم پیامبرت را هم نمیشناسم، خدایا پیامبرت را هم به من بشناسان که اگر او را به من نشناسانی، امام و حجتت را هم نمیشناسم، پروردگارا حجتت را به من بشناسان که اگر او را هم به من نشناسانی در دینم گمراه میشوم!
بنابراین هیچکس نمیتواند بدون امامت و نبوت، ادعای شناخت پروردگار کند، اگر کسی به عرفان و توحید پروردگار راه یافت، قطعاً به نبوت هم و در پی آن قطعا به امامت نیز راه پیدا میکند و اینها با هم رابطهای طولی دارند و شناختشان از یکدیگر تفکیک ناپذیر است و مابقی ظلالت و گمراهی است.
اجمالاً توجه به مباحث امامتشناسی و شناخت صحیح تاریخ اسلام و تشیع بر همگان لازم است، مخصوصاً برای روحانیون، خطبا و ائمه جماعات بسیار ضروری است تا در وقت طرح شبهات بتوانند پاسخ منطقی و علمی ارائه دهند و جلوی گمراه کردن مردم را بگیرند.
قبل از ایام فاطمیه، جلسهای با حضور برخی علماء و اهل منبر در منزل جناب حجتالاسلام فرحزاد در قم برگزار شد که در آن جلسه بر تقویت مباحث امامتشناسی و شناخت شخصیت حضرت فاطمه زهرا(س) در بین طلاب و حوزویان تأکید شد.
نکته پایانی اینکه، هر دستگاهی باید به وظیفه خودش عمل کند اما هوشیاری حوزههای علمیه که حافظان حریم ولایت و مکتب اهل بیت(ع) هستند در مواجهه با افکار انحرافی بسیار حائز اهمیت است و نباید گذاشت، منحرفان با افکار غلط خود فضای مجازی و رسانهای را تصاحب کنند و البته هر گزاره غلطی را به میزان گستره آن پاسخ دهند، نه بزرگش کنند و نه بی خیال از کنار آن رد شوند، اما در مجموع، سطح سواد و آگاهی در مسائل کلامی، اعتقادی و دینی باید بالا رود و از فرصت آموزش و پرورش و کتابهای دینی و معارف برای تحکیم مبانی اعتقادی جوانان و دانشآموزان بهره گرفت.
انتهای پیام