کد خبر: 4307651
تاریخ انتشار : ۰۶ مهر ۱۴۰۴ - ۲۱:۵۶
یادداشت

فلسفه مقاومت در آینه نصرالله

شهید سید حسن نصرالله، بی‌آنکه فیلسوفی دانشگاهی باشد، یکی از فیلسوفان تاریخ معاصر است. فلسفه او نه در رساله‌ها که در میدان نبرد و در گفتار‌های کوتاه، اما ژرف متجلی شد.

محمد کرمی‌نیا، دانش‌آموخته دکتری فلسفه و کلام امامیه به مناسبت سالگرد شهادت سیدحسن نصرالله یادداشتی را در اختیار ایکنا قرار داده است که متن یادداشت در ادامه می‌آید:

سالگرد سیدحسن نصرالله تنها یک واقعه سیاسی نیست؛ لحظه‌ای است که اندیشه به میدان تاریخ پا می‌گذارد. او در جمله‌ای که همچون وصیت فلسفی‌اش باقی مانده، گفته بود: «هیچ نبرد کامل مشروعی را از نظر انسانی، اخلاقی، شرعی مانند نبرد با صهیونیست‌ها نخواهیم یافت، نبردی که از بزرگ‌ترین و واضح‌ترین مصادیق نبرد و جهاد در راه خداوند است.» این جمله نه یک خطابه معمول، بلکه گزاره‌ای است که می‌توان بر محور آن رساله‌ای در باب عدالت و مشروعیت نوشت.

چرا؟ چون جهان امروز آکنده از جنگ‌هایی است که مشروعیت‌شان در اتاق‌های دیپلماتیک جعل می‌شود. از افغانستان تا عراق، از غزه تا اوکراین، قدرت‌های بزرگ می‌کوشند روایت مشروعیت را در رسانه‌ها بازنویسی کنند. اما نصرالله مشروعیت را از سطح قرارداد‌ها به عمق حقیقت کشاند: مشروعیت آنجاست که دفاع از انسانیت، از کرامت جمعی، و از عدالت الهی در کار باشد. اینجاست که فلسفه اخلاق، سیاست و الهیات بر یک نقطه تلاقی می‌کنند.

در سنت فلسفی غرب، از آگوستین تا کانت، مسئله «جنگ عادلانه» همواره مطرح بوده است. جنگی عادلانه است که یا دفاعی باشد، یا در پاسداری از حقیقتی بنیادین رخ دهد. آگوستین جنگ را تنها در مقام دفاع از خیر عمومی مشروع می‌دانست و کانت تأکید داشت که انسانیت باید غایت هر کنش سیاسی باشد، نه ابزار آن. در سنت اسلامی نیز، مفهوم «جهاد» دقیقاً بر همین بنیان ایستاده است: دفاع از ایمان، جان و کرامت انسانی، نه توسعه‌طلبی یا سلطه.

نصرالله در میان این دو سنت، صدایی تازه بود: او جنگ را به «ضرورت سه‌گانه» پیوند زد. نبردی مشروع است که هم انسانی باشد، هم اخلاقی و هم شرعی. این سه‌گانه، نقطه تمایز مقاومت است از هزاران جنگی که به نام خدا، آزادی یا امنیت آغاز می‌شوند، اما در حقیقت چیزی جز حرص قدرت نمی‌زایند. مقاومت، بر خلاف این جنگ‌ها، از دل ضرورت برمی‌خیزد: اگر ملتی نجنگد، نابود می‌شود؛ اگر نجنگد، انسانیتش لگدمال می‌شود؛ اگر نجنگد، ایمان و کرامتش به بازار معامله سپرده خواهد شد.

اما آنچه سخن نصرالله را عمیق‌تر می‌کند، بُعد اگزیستانسیالی آن است. اگزیستانسیالیست‌ها، از هایدگر تا سارتر، همواره بر این تأکید کرده‌اند که انسان در لحظه‌های مرزی با حقیقت خویش روبه‌رو می‌شود. مرگ، خطر و انتخاب‌های گریزناپذیر، آینه‌ای‌ هستند که در آن، ماهیت ما آشکار می‌شود. مقاومت، در این معنا، لحظه‌ای است که انسان از ترس مرگ عبور می‌کند تا معنای زندگی را حفظ کند. ملتی که انتخاب می‌کند در برابر نابودی بایستد، در واقع معنای هستی خود را دوباره تأسیس می‌کند.

در اینجاست که فلسفه تاریخ نیز به صحنه می‌آید. تاریخ تنها روایت فاتحان نیست. گاه در گوشه‌ای کوچک، در دهکده‌ای محاصره‌شده یا در کوچه‌های یک شهر اشغال‌شده، حقیقتی زاده می‌شود که معادله قدرت‌های جهانی را بر هم می‌زند. مقاومت در برابر صهیونیسم، یکی از همین لحظه‌هاست: جایی که گروهی اندک در برابر دستگاه عظیم سلطه می‌ایستند و نشان می‌دهند که تاریخ را نه فقط تانک‌ها و بمب‌ها، که اراده به عدالت می‌سازد.

از منظر الهیات نیز، این نبرد صورتی دیگر می‌یابد. در نگاه ایمانی، مرگ پایان نیست؛ عبور است. مؤمن وقتی مرگ را نه پایان، که پلی به سوی معنا می‌بیند، توان آن را می‌یابد که از مرگ عبور کند و آن را به خدمت زندگی درآورد. شهادت، در این افق، به معنای پیوند زدن مرگ با جاودانگی است. از این روست که نصرالله نبرد با صهیونیست‌ها را «جهاد در راه خدا» می‌خواند: نه به معنای جنگی مذهبی، بلکه به معنای کنشی که حقیقت خداوندی عدالت را در جهان انسانی پاس می‌دارد.

با این همه، باید دقت کرد: هر نبردی که به نام خدا یا عدالت آغاز می‌شود، الزاماً مشروع نیست. تاریخ پر است از جنگ‌هایی که با شعار‌های مقدس شروع شدند و با خون بی‌گناهان پایان یافتند. تفاوت اینجاست: مقاومت مشروعیت خود را نه از شعار، که از سه‌گانه ضرورت انسانی، اخلاقی و شرعی می‌گیرد. این همان «کمال مشروعیت» است که نصرالله بر آن تأکید می‌کرد.

امروز، سالگرد او فرصتی است برای بازاندیشی در باب فلسفه مقاومت. در جهانی که بسیاری از واژگان والا ـ آزادی، عدالت، دموکراسی ـ به ابزار تبلیغاتی قدرت‌های سلطه‌گر بدل شده‌اند، بازخوانی سخن او همچون تلنگری است: مشروعیت واقعی هنوز هم ممکن است، اگر نگاه ما از سطح منافع فراتر رود و به بنیاد‌های انسانی و الهی بازگردد.

شاید بتوان گفت که نصرالله، بی‌آنکه فیلسوفی دانشگاهی باشد، یکی از فیلسوفان تاریخ معاصر است. فلسفه او نه در رساله‌ها، که در میدان نبرد و در گفتار‌های کوتاه، اما ژرف متجلی شد. او نشان داد که مقاومت یک واقعه صرفاً سیاسی نیست؛ یک امر فلسفی است: دفاع از امکان انسان بودن؛ و اگر انسان بودن از میان برود، همه دستگاه‌های اخلاقی و فلسفی بی‌معنا خواهند شد.

انتهای پیام
captcha